مشخصات شعر

آقا شجاعتت به علمدار رفته است

بالای شعر خویش نوشتم هوالطیف

تا که کنم ثنای تو، ‌ای حضرت شریف

 

هم پیرو تو تاج سر اهل عالم است

هم منکر تو خوار و سرافکنده و خفیف

 

وقتی که سوژه‌ام تو شوی من نمی‌روم

دنبال وزن و قافیه و قالب و ردیف

 

این جمله‌های ناقص و در حد فهم ما

در وصف توست کوته و ناپخته و ضعیف

 

اصلاً زبان الکن ما در مقام مدح

کی می‌شود به وصف دو چشم شما حریف؟

 

ای صاحب بهشت حریم شما کجا

سعی و صفا و رکن و مقام و منا و خیف

 

ای مهربان عالم و‌ای هشتمین امام

بر آستان قدس شما بارها سلام

 

شب‌های جشن، صحن شما دلرباتر است

باور کن از بهشت خدا با صفاتر است

 

وقتی فرشته زائر بی طاقت شماست

یعنی ز کبریا حرمت کبریاتر است

 

در خانۀ تو هیچ غریبی غریبه نیست

گویا غریب پیش شما آشناتر است

 

جنس طلای تو به خدا فرق می‌کند

اینجا طلا به برکت نامت طلاتر است

 

وقتی شفا درون غبارت نهفته است

یعنی غبار تو ز طلا کیمیاتر است

 

بعضی صفات پیش تو برعکس می‌شوند

داراتر است پیش تو هرکس گداتر است

 

ایران به برکت قدمت ماندگار شد

کل چهار فصل دل ما بهار شد

 

خورشید خانوادۀ موسی بن جعفری

مولای با محبتی و ذره پروری

 

گفتی سه بار دیدن زوّار می‌روی

آقا تو در وفای به عهد از همه سری

 

سیمای اهل بیت همه در جمال توست

من مانده‌ام که فاطمه‌ای یا که حیدری

 

ایران الی الابد همه در زیر چتر توست

این آب و خاک را تو زعیمی‌تو رهبری

 

یوسف کش است ماه جمال منورت

در خال و خط نسب به ابالفضل می‌بری

 

کافیست یک اشاره‌تان تا که مثل رعد

بدخواه شیعه را تو به زانو در آوری

 

آوازه‌ات  به حیدر کرار رفته است

آقا شجاعتت به علمدار رفته است

 

بگذار تا مرور کند باز نوکرت

آن خاطرات کودکی خویش در برت

 

از شیشۀ قطار سرک‌ها کشیده ام

تا بنگرم زدور حریم منورت

 

در خاطرات کودکی‌ام نقش بسته است

آن سنگ‌های صیقلی و سبز مرمرت

 

گندم خریدم و به حرم رهسپر شدم

آقا به عشق اینکه بگیرم کبوترت

 

با لذتی عجیب شمردم هزار بار

تعداد زنگ ساعت زیبای سر درت

 

با شوق پولی از پدر خود گرفتم و

انداختم درون ضریح مطهرت

 

در زیر دست و پای همه سخت مانده‌ام

تا دست خویش را به ضریحت رسانده‌ام

 

آنکس که با رضایت شخصش خدا رضاست

فرزند هفتم علی مرتضی رضاست

 

از کودکی همیشه بدهکار او شدیم

یک پای خاطرات تمامی‌ما رضاست

 

نقّاره می‌زنند بیا خوب گوش کن

گویا ترانۀ لب آنها رضا رضاست

 

تا سفره‌دار کشور ما هست فاطمه

سوگند می‌خورم نمک سفره‌ها رضاست

 

باید به وسعت کرمش‌ات کا کنیم

عمری است خرج هر چه گرفتار با رضاست

 

زیباترین کلام لب من تمام عمر

حس می‌کنم همیشه همین ذکر یا رضاست

 

عالم کمی ‌ز وسعت صحن امام اوست

یک شعبه از بهشت به دارالسلام اوست

 

آقا شجاعتت به علمدار رفته است

بالای شعر خویش نوشتم هوالطیف

تا که کنم ثنای تو، ‌ای حضرت شریف

 

هم پیرو تو تاج سر اهل عالم است

هم منکر تو خوار و سرافکنده و خفیف

 

وقتی که سوژه‌ام تو شوی من نمی‌روم

دنبال وزن و قافیه و قالب و ردیف

 

این جمله‌های ناقص و در حد فهم ما

در وصف توست کوته و ناپخته و ضعیف

 

اصلاً زبان الکن ما در مقام مدح

کی می‌شود به وصف دو چشم شما حریف؟

 

ای صاحب بهشت حریم شما کجا

سعی و صفا و رکن و مقام و منا و خیف

 

ای مهربان عالم و‌ای هشتمین امام

بر آستان قدس شما بارها سلام

 

شب‌های جشن، صحن شما دلرباتر است

باور کن از بهشت خدا با صفاتر است

 

وقتی فرشته زائر بی طاقت شماست

یعنی ز کبریا حرمت کبریاتر است

 

در خانۀ تو هیچ غریبی غریبه نیست

گویا غریب پیش شما آشناتر است

 

جنس طلای تو به خدا فرق می‌کند

اینجا طلا به برکت نامت طلاتر است

 

وقتی شفا درون غبارت نهفته است

یعنی غبار تو ز طلا کیمیاتر است

 

بعضی صفات پیش تو برعکس می‌شوند

داراتر است پیش تو هرکس گداتر است

 

ایران به برکت قدمت ماندگار شد

کل چهار فصل دل ما بهار شد

 

خورشید خانوادۀ موسی بن جعفری

مولای با محبتی و ذره پروری

 

گفتی سه بار دیدن زوّار می‌روی

آقا تو در وفای به عهد از همه سری

 

سیمای اهل بیت همه در جمال توست

من مانده‌ام که فاطمه‌ای یا که حیدری

 

ایران الی الابد همه در زیر چتر توست

این آب و خاک را تو زعیمی‌تو رهبری

 

یوسف کش است ماه جمال منورت

در خال و خط نسب به ابالفضل می‌بری

 

کافیست یک اشاره‌تان تا که مثل رعد

بدخواه شیعه را تو به زانو در آوری

 

آوازه‌ات  به حیدر کرار رفته است

آقا شجاعتت به علمدار رفته است

 

بگذار تا مرور کند باز نوکرت

آن خاطرات کودکی خویش در برت

 

از شیشۀ قطار سرک‌ها کشیده ام

تا بنگرم زدور حریم منورت

 

در خاطرات کودکی‌ام نقش بسته است

آن سنگ‌های صیقلی و سبز مرمرت

 

گندم خریدم و به حرم رهسپر شدم

آقا به عشق اینکه بگیرم کبوترت

 

با لذتی عجیب شمردم هزار بار

تعداد زنگ ساعت زیبای سر درت

 

با شوق پولی از پدر خود گرفتم و

انداختم درون ضریح مطهرت

 

در زیر دست و پای همه سخت مانده‌ام

تا دست خویش را به ضریحت رسانده‌ام

 

آنکس که با رضایت شخصش خدا رضاست

فرزند هفتم علی مرتضی رضاست

 

از کودکی همیشه بدهکار او شدیم

یک پای خاطرات تمامی‌ما رضاست

 

نقّاره می‌زنند بیا خوب گوش کن

گویا ترانۀ لب آنها رضا رضاست

 

تا سفره‌دار کشور ما هست فاطمه

سوگند می‌خورم نمک سفره‌ها رضاست

 

باید به وسعت کرمش‌ات کا کنیم

عمری است خرج هر چه گرفتار با رضاست

 

زیباترین کلام لب من تمام عمر

حس می‌کنم همیشه همین ذکر یا رضاست

 

عالم کمی ‌ز وسعت صحن امام اوست

یک شعبه از بهشت به دارالسلام اوست

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×