مشخصات شعر

بر حسین خانواده، زینب کبری شدی

تو مسیحا زاده اما دختر موسی شدی

مریم قدیسۀ ذریۀ طاها شدی

 

یک نخی از چادرت مانند کعبه محترم

قبلۀ عرشی ترین سجادۀ دنیا شدی

 

بوسه بر دست تو بر سادات واجب می‌شود

چون ستون عصمت الله بنی الزهرا شدی

 

در میان شوره‌زار قم بهشتی ساختی

مثل کوثر آمدی جوشیدی و دریا و شدی

 

جا نماز غرق نورت گوشۀ عرش خداست

در تقرب بر خدا بالاتر از بالا شدی

 

وحی نازل بر لبانت استناد هر حدیث

مثل بنت المصطفی صدیقۀ کبری شدی

 

پیش پایت دیدنی باشد قیام موسوی

با جلال فاطمی‌خاتون بی همتا شدی

 

ناز چشمان تو و ذکر خداهای پدر

کو رسول الله بیند، ثانی زهرا شدی

 

خواهر سلطان عالم کار سلطان می‌کند

بر حسین خانواده، زینب کبری شدی

 

خندۀ معصوم تو آرامش جان رضا

بهترین تمکین قلبت صوت قرآن رضا

 

از همان اول دلت گشته گرفتار رضا

بین صحن چشم‌هایت نقش رخسار رضا

 

جنس بی قیمت که جایش در حریم یار نیست

عشق تو باشد متاع ناب بازار رضا

 

یوسف بازار ما چون پرده بردارد ز رخ

عاشقی چون تو فقط باشد خریدار رضا

 

در تمام عرضه‌های بندگی پاک تو

همچنان آیینه‌ای پیداست رفتار رضا

 

تا میان خطبه‌ها تفسیر قرآن می‌کنی

کاملا باشد کلامت عین گرفتار رضا

 

آمدی تا پرچم معشوق بر شانه کشی

در حریم عاشقی باشی علمدار رضا

 

هرکه عمری خاک بوسی حریمت را کند

تا قیامت می‌شود محرم به اسرار رضا

 

ای کریمه چاره‌ای کن لحظۀ جان دادنم

دیده‌ام روشن شود هنگام دیدار رضا

 

روز محشر چون گنه گردد گریبان گیر من

آبرو‌داری بود کار تو و کار رضا

 

دلخوشم خاک حریم تو نشسته بر سرم

خاکساری تو می‌گردد شفیع محشرم

 

تا که دل را آه سینه راهی قم می‌کند

با نگاهی بر ضریحت دست و پا گم می‌کند

 

آه چون از دل برآید کار‌ات ش می‌کند

بی محابا رخنه‌ای در جان هیزم می‌کند

 

آن ضریحی که بود گرم طوافش جبرییل

حضرت حق قبلۀ حاجات مردم می‌کند

 

هرکه دارد عقده در دل یاد قبری گمشده

هر سه شنبه در حریمت نذر گندم می‌کند

 

با سلامی‌نم نم اشک از دو دیده می‌چکد

کاسۀ خالی ما لبریز از خم می‌کند

 

نیمه شب‌ها در حرم تا صحن گردی می‌کنم

ناگهان دل یاد قبله‌گاه هفتم می‌کند

 

لفظ خواهر گوییا مأنوس گشته با بلا

خون زینب در رگان تو تلاطم می‌کند

 

کس ندیده تا به حالا خواهری گیسو پریش

جستجوی یار زیر نیزه و سم می‌کند

 

با وجودی که حدود مقتلش را دیده بود

باز هم جسم عزیز مادرش گم می‌کند

 

بر حسین خانواده، زینب کبری شدی

تو مسیحا زاده اما دختر موسی شدی

مریم قدیسۀ ذریۀ طاها شدی

 

یک نخی از چادرت مانند کعبه محترم

قبلۀ عرشی ترین سجادۀ دنیا شدی

 

بوسه بر دست تو بر سادات واجب می‌شود

چون ستون عصمت الله بنی الزهرا شدی

 

در میان شوره‌زار قم بهشتی ساختی

مثل کوثر آمدی جوشیدی و دریا و شدی

 

جا نماز غرق نورت گوشۀ عرش خداست

در تقرب بر خدا بالاتر از بالا شدی

 

وحی نازل بر لبانت استناد هر حدیث

مثل بنت المصطفی صدیقۀ کبری شدی

 

پیش پایت دیدنی باشد قیام موسوی

با جلال فاطمی‌خاتون بی همتا شدی

 

ناز چشمان تو و ذکر خداهای پدر

کو رسول الله بیند، ثانی زهرا شدی

 

خواهر سلطان عالم کار سلطان می‌کند

بر حسین خانواده، زینب کبری شدی

 

خندۀ معصوم تو آرامش جان رضا

بهترین تمکین قلبت صوت قرآن رضا

 

از همان اول دلت گشته گرفتار رضا

بین صحن چشم‌هایت نقش رخسار رضا

 

جنس بی قیمت که جایش در حریم یار نیست

عشق تو باشد متاع ناب بازار رضا

 

یوسف بازار ما چون پرده بردارد ز رخ

عاشقی چون تو فقط باشد خریدار رضا

 

در تمام عرضه‌های بندگی پاک تو

همچنان آیینه‌ای پیداست رفتار رضا

 

تا میان خطبه‌ها تفسیر قرآن می‌کنی

کاملا باشد کلامت عین گرفتار رضا

 

آمدی تا پرچم معشوق بر شانه کشی

در حریم عاشقی باشی علمدار رضا

 

هرکه عمری خاک بوسی حریمت را کند

تا قیامت می‌شود محرم به اسرار رضا

 

ای کریمه چاره‌ای کن لحظۀ جان دادنم

دیده‌ام روشن شود هنگام دیدار رضا

 

روز محشر چون گنه گردد گریبان گیر من

آبرو‌داری بود کار تو و کار رضا

 

دلخوشم خاک حریم تو نشسته بر سرم

خاکساری تو می‌گردد شفیع محشرم

 

تا که دل را آه سینه راهی قم می‌کند

با نگاهی بر ضریحت دست و پا گم می‌کند

 

آه چون از دل برآید کار‌ات ش می‌کند

بی محابا رخنه‌ای در جان هیزم می‌کند

 

آن ضریحی که بود گرم طوافش جبرییل

حضرت حق قبلۀ حاجات مردم می‌کند

 

هرکه دارد عقده در دل یاد قبری گمشده

هر سه شنبه در حریمت نذر گندم می‌کند

 

با سلامی‌نم نم اشک از دو دیده می‌چکد

کاسۀ خالی ما لبریز از خم می‌کند

 

نیمه شب‌ها در حرم تا صحن گردی می‌کنم

ناگهان دل یاد قبله‌گاه هفتم می‌کند

 

لفظ خواهر گوییا مأنوس گشته با بلا

خون زینب در رگان تو تلاطم می‌کند

 

کس ندیده تا به حالا خواهری گیسو پریش

جستجوی یار زیر نیزه و سم می‌کند

 

با وجودی که حدود مقتلش را دیده بود

باز هم جسم عزیز مادرش گم می‌کند

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×