مشخصات شعر

نوبر شجر نور

شجر نور، نوبر آورده

بحر توحید، گوهر آورده

 

آسمان ولایت و عصمت

بهر خورشید، اختر آورده

 

لاله‌ای سرزده که از فیضش

صد بهار معطر آورده

 

دختر آورده بانوی اسلام

یا که بر خلق، مادر آورده

 

نجمه، خورشید عالم افروزی

بهر موسی بن جعفر آورده

 

یا مگر دختر رسول‌الله

زینب از بهر حیدر آورده

 

پدر و مادرم فدایش باد

که چو معصومه دختر آورده

 

حبّذا حبّذا که بر سه امام

عمّه و دخت و خواهر آورده

 

اوّل صبح ماه ذیقعده

آفتابی منّور آورده

 

آفتابی که ماه و خورشیدش

بوسه از آستان برآورده

 

جبرئیل از خدا بر این دختر

صلوات مکرر آورده

 

صدق و اخلاص و صبر زینب را

با جلال برادر آورده

 

فاطمه عصمت خدای غفور

که به معصومه آمده مشهور

 

عصمت داور است این دختر

گل پیغمبر است این دختر

 

بعد زهرا و عمه‌اش زینب

بهترین دختر است این دختر

 

ز آنچه گفتند در فضایل او

بهتر و برتر است این دختر

 

گرنه، همچون خدای بی همتاست؟

از چه بی همسر است این دختر

 

در جلال و کمال و قدر و شرف

تالی مادر است این دختر

 

لیلهالقدر موسی‌جعفر

سورۀ کوثر است این دختر

 

پای تا سر رضا و سر تا پا

موسی جعفر است این دختر

 

دستگیر همه گنهکاران

در صف محشر است این دختر

 

نخل سرسبز گلبن قرآن

شهر دین را در است این دختر

 

آفتاب دل امام جواد

بر رضا خواهر است این دختر

 

مادرش پارۀ تن احمد

بضعۀ حیدر است این دختر

 

در دو عالم چو مادرش زهرا

بر زنان سرور است این دختر

 

ماه رخسار آن بتول مقام

نقش گلبوسه دارد از سه امام

 

عصمت کبریاست معصومه

قبلۀ اولیاست معصوم

 

بضعۀ پاک موسی‌جعفر

جسم و جان رضاست معصومه

 

پای تا سر چو عمه‌اش زینب

دخت زهرانماست معصومه

 

همه خلقند زیر سایۀ او

آفتاب خداست معصومه

 

درّ تقوی و گوهر عصمت

یم حلم و حیاست معصومه

 

زخم دل را ز مرحمت مرهم

درد جان را دواست معصومه

 

بوی عطر بهشت در نفسش

همچو خیر النساست معصومه

 

این ندا سر دهند، قمّیون

روز محشر، کجاست معصومه

 

اهل قم خلق را پناه دهید

که پناه شماست معصومه

 

روضه‌اش جان فزاتر از کعبه

قبلۀ جان ماست معصومه

 

بین صحن طلا و آینه‌اش

جای سعی و صفاست معصومه

 

پایتخت حکومتش در قم

به جهان مقتداست معصومه

 

این جهان و او بود جانش

پدر و مادرم به قربانش

 

دخت موسی که طور دل حرمش

جان کند زندگی ز فیض دمش

 

چشم ما و غبار زائر او

دست ما و عنایت و کرمش

 

از صفّائیه‌اش، صفا خیزد

ارم ماست شارع ارمش

 

در خیابان آستانۀ او

لرزه افتد فرشته بر قدمش

 

جنب صحنین او بود رودی

که به هر قطره هست فیض یمش

 

سال‌ها، روز و شب به فیضیّه

نور دانش دمیده از حرمش

 

من و مدح کریمۀ عترت؟

به خدا مدح عالم است کمش

 

هر که در قم زیارتش نکند

بوده بر جان خویشتن ستمش

 

همه چون اهل قم گدای وی‌اند

از عرب بر گرفته تا عجمش

 

هر که خاک او نکرد سجود

هست یکسان وجود با عدمش

 

نه عجب گر فرشتگان آیند

در پی خاکبوسی خدمش

 

تا بگیری مراد خویش ز وی

به جواد و رضا بده قسمش

 

فیض عالم از این درت بخشند

آنچه خواهی فزونترت بخشند

 

عرض حاجت به دخت موسی کن

هر چه خواهی از او تمنّا کن

 

دست خود زن گره به غرفۀ او

گره از کار عالمی ‌وا کن

 

از نسیم درش ببر فیضی

بعد از آن معجز مسیحا کن

 

خیز برگرد این مزار بگرد

کعبۀ روح را تماشا کن

 

تربت بی‌نشان فاطمه را

در دل این مزار زهرا کن

 

چون نگاهت به قبر او افتاد

گفتگو با مزار زهرا کن

 

با چراغ کریمۀ عترت

خویش را غرق در تجلّی کن

 

به مزارش بگیر دست دعا

در حریمش نماز برپا کن

 

عقدۀ دل به مهر او بگشا

دیده از اشک شوق دریا کن

 

حجّت بن الحسن در این حرم است

سیر ماه جمال مولا کن

 

ذرّه شو پیش آفتاب رخش

ناز بر مهر عالم آرا کن

 

دیدۀ دل در این حرم بگشا

سیر دیدار حقتعالی کن

 

بضعۀ پاک مرتضی اینجاست

خواهر حضرت رضا اینجاست

 

ای قم از مقدمت بهشت برین

حرمت رشک باغ علیّین

 

دختر دین و خواهر قرآن

جان طاها، سلالۀ یاسین

 

قهر تو نار و مهر تو جنت

بغض تو تلخ و حبّ تو شیرین

 

بندۀ آسمان تو غلمان

خادم درگه تو حورالعین

 

خاکبوس تو فوج فوج ملک

پرده‌دار تو جبرئیل امین

 

دانه چین تو طایران سما

سائلان تو ساکنان زمین

 

خلعت عصمتت برازنده

نام معصومه حق توست یقین

 

با ولایت سبک روم ز صراط

گرچه بارم بسی بود سنگین

 

تو و زهرا و عمه‌ات زینب

آفتاب و مه و ستارۀ دین

 

نه عجب گر به احترام، پدر

بوسدت همچنان کتاب مبین

 

گاه رفتم سزد جواد و رضات

آن بود در یسار و این به یمین

 

حبّ من، بغض من، برای شماست

دین همین است نیست نیست جز این

 

دین من حبّ دوستان شماست

مذهبم بغض دشمنان شماست

 

ای تو در دل، مزار تو در قم

وی حریم تو قبلۀ مردم

 

قرص نانی ز مطبخت خورشید

دانه‌های کبوترت انجم

 

باغ خلقت ز عطر تو خرم

ملک هستی به بحر جودت گم

 

تا تو از نسل او ظهور کنی

میل حوّا کشید بر گندم

 

هم تو آباء سبعه را بانو

هم تو بر امّهات اربعه، امّ

 

گریه و عجز و ناله، عادتنا

عفو و جود کرم، سجّیتکم

 

از حریم تو می‌رسد شب و روز

نور بر هشت خلد و نه طارم

 

نه عجب گر کند به مدح تو صدق

هل‌اتی، قدر، یذهب عنکم

 

میوۀ قلب موسی جعفر

مونس جان حجت هشتم

 

ای مه رخت از مدینه بربستی

اینکه از ساوه آمدی در قم

 

بود آیینۀ دلت را نقش

از کلام خوش امام ششم

 

که تجلّی گه قیام، قم است

حرم یازده امام، قم است

 

ای تجلّی گه خدا دل تو

گل توحید رسته از گل تو

 

نخل طوبای موسی جعفر

علم و فضل و کمال حاصل تو

 

همه اسرار این جهان وجود

مثل آیینه در مقابل تو

 

نه همین اهل قم گدای تواند

که همه عالمند سائل تو

 

بوده از کودکی عیان به همه

علم تو، فقه تو، مسائل تو

 

وحی منزل نزول یافت به قم

شد چو آن خاک پاک منزل تو

 

علمای بزرگ فقه و اصول

همه زانو زده به محفل تو

 

اهل قم سر بر آسمان بردند

به عنایات و لطف کامل تو

 

شهر قم کوچه کوچه از در و بام

غرق گل شد به خاطر دل تو

 

گل چه باشد قسم به حق خدا

جان ما هم نبود قابل تو

 

سر و پای برهنه، جان بر کف

اشعریّون به گرد محمل تو

 

دوستان را چراغ دل روشن

کور شد چشم خصم غافل تو

 

با ورود تو در مدینۀ قم

تافت نور خدا به سینۀ قم

 

رفت از قم به بانگ قم شیطان

تا تو باشی چراغ محفل آن

 

قم مدینه شد و تو فاطمه‌اش

خانه‌ات بیت قادر منّان

 

خاک قم گشته بود کحل بصر

سنگ آن درّ و گوهر و مرجان

 

بیت موسی بن خزرج از تو گرفت

آبرو همچو روضۀ رضوان

 

مادرت آنچه در مدینه کشید

همه را کرد شهر قم جبران

 

گر عدو سوخت بیت زهرا را

شد در خانۀ تو گلباران

 

هفده روز بیشتر نگذشت

مرغ جانت پرید سوی جنان

 

داغ زهرا دوباره شد تازه

تا تو جان دادی، ‌ای فدایت جان

 

دل ز غم گشت خون و خون شد اشک

ریخت زینب دو دیده‌ات گریان

 

همه عمر شریف تو بگذشت

با غم و درد و گریه و هجران

 

سال‌ها می‌گریستی که به ظلم،

پدرت بود گوشۀ زندان

 

سال‌ها در غم برادر بود

همچو زینب دو دیده‌ات گریان

 

داشتی درد و رنج و غم، دائم

دیدی از کودکی ستم، دائم

 

اهل قم سوخت پای تا سرشان

در غم بضعۀ پیمبرشان

 

خون دل در وجودشان جوشید

اشک، جاری ز دیدۀ ترشان

 

اشعریّون به گرد تابوتت

دست غم می‌زدند بر سرشان

 

گویی از ماتم تو جان همه

شد به سختی جدا ز پیکرشان

 

ارتحال تو در بهار شباب

مردم قم نبود باورشان

 

صبح روز عزای تو گردید

تیره‌تر از غروب محشرشان

 

خاک گل شد ز اشک مردم قم

بر، گل در بهار پرپرشان

 

گویی از دست رفته بود همه

پدر و مادر و برادرشان

 

چشم مردان ز اشک خونین سرخ

همه زن‌ها سیاه معجرشان

 

همه یاقوت اشک باریدند

شد نهان تا به خاک گوهرشان

 

روز دفن جنازه‌ات، سادات

گریه کردند بهر مادرشان

 

داغ بابت نرفته بود از یاد

ماند بر سینه داغ دیگرشان

 

گر چه جانت ز غم رسید به لب

بدنت، روز دفن گشت، نه شب

 

بی تو طوطیّ جان ترانه نداشت

دانه جز اشک دانه دانه نداشت

 

دل نورانی تو در همه عمر

جز غم و غصّۀ زمانه نداشت

 

پدرت در خزانه بعد رضا

چون تو دردانه‌ای یگانه نداشت

 

داشت غیر از تو دختران دگر

مثل تو دختری به خانه نداشت

 

غم هجران تو را به هر سو برد

همچو مرغی که آشیانه نداشت

 

مثل تو، ‌ای کشیده کوه فراق

هیچکس بار غم به شانه نداشت

 

جغد غم، ‌ای بهشت خوبی‌ها

به جز از سینۀ تو لانه نداشت

 

وای در روز حشر بر چشمی

کز غمت خون دل روانه نداشت

 

گر چه در موج غصّه جان دادی

بدنت جای تازیانه نداشت

 

حرم تو نشان شهر قم است

حرم مادرت نشانه نداشت

 

آتش خانه‌اش بدان وسعت

چون شرار دلش زبانه نداشت

 

آنکه سیلی به روی زهرا زد

غیر بغض علی بهانه نداشت

 

می‌سزد خون چکد ز دیدۀ تو

در غم مادر شهیدۀ تو

 

اهل قم، سرفراز و مفتخرند

پیرو عترت پیامبرند

 

اهل قم، گر ز جان خود گذرند

از شما خاندان نمی‌گذرند

 

اهل قم، در کلاس مکتب عشق

از همه خلق سرفرازترند

 

اهل قم، در حمایت از عترت

همه همدست و یار یکدگرند

 

اهل قم، در ریاض مهر علی

همگان برگ‌های یک شجرند

 

اهل قم، روز میهمانداری

میهمان را چو جان خود شمرند

 

اهل قم، کی چو اهل شام به ظلم

میهمان را سوی خرابه برند

 

اهل قم، کی چو کوفه مهمان را

با لب تشنه سر ز تن ببرند

 

اهل قم، گر یتیم را بینند

تا ابد اشک ریز و نوحه گرند

 

اهل قم، فخر عالمند همه

شعلۀ شعر «میثمند» همه

 

 

نوبر شجر نور

شجر نور، نوبر آورده

بحر توحید، گوهر آورده

 

آسمان ولایت و عصمت

بهر خورشید، اختر آورده

 

لاله‌ای سرزده که از فیضش

صد بهار معطر آورده

 

دختر آورده بانوی اسلام

یا که بر خلق، مادر آورده

 

نجمه، خورشید عالم افروزی

بهر موسی بن جعفر آورده

 

یا مگر دختر رسول‌الله

زینب از بهر حیدر آورده

 

پدر و مادرم فدایش باد

که چو معصومه دختر آورده

 

حبّذا حبّذا که بر سه امام

عمّه و دخت و خواهر آورده

 

اوّل صبح ماه ذیقعده

آفتابی منّور آورده

 

آفتابی که ماه و خورشیدش

بوسه از آستان برآورده

 

جبرئیل از خدا بر این دختر

صلوات مکرر آورده

 

صدق و اخلاص و صبر زینب را

با جلال برادر آورده

 

فاطمه عصمت خدای غفور

که به معصومه آمده مشهور

 

عصمت داور است این دختر

گل پیغمبر است این دختر

 

بعد زهرا و عمه‌اش زینب

بهترین دختر است این دختر

 

ز آنچه گفتند در فضایل او

بهتر و برتر است این دختر

 

گرنه، همچون خدای بی همتاست؟

از چه بی همسر است این دختر

 

در جلال و کمال و قدر و شرف

تالی مادر است این دختر

 

لیلهالقدر موسی‌جعفر

سورۀ کوثر است این دختر

 

پای تا سر رضا و سر تا پا

موسی جعفر است این دختر

 

دستگیر همه گنهکاران

در صف محشر است این دختر

 

نخل سرسبز گلبن قرآن

شهر دین را در است این دختر

 

آفتاب دل امام جواد

بر رضا خواهر است این دختر

 

مادرش پارۀ تن احمد

بضعۀ حیدر است این دختر

 

در دو عالم چو مادرش زهرا

بر زنان سرور است این دختر

 

ماه رخسار آن بتول مقام

نقش گلبوسه دارد از سه امام

 

عصمت کبریاست معصومه

قبلۀ اولیاست معصوم

 

بضعۀ پاک موسی‌جعفر

جسم و جان رضاست معصومه

 

پای تا سر چو عمه‌اش زینب

دخت زهرانماست معصومه

 

همه خلقند زیر سایۀ او

آفتاب خداست معصومه

 

درّ تقوی و گوهر عصمت

یم حلم و حیاست معصومه

 

زخم دل را ز مرحمت مرهم

درد جان را دواست معصومه

 

بوی عطر بهشت در نفسش

همچو خیر النساست معصومه

 

این ندا سر دهند، قمّیون

روز محشر، کجاست معصومه

 

اهل قم خلق را پناه دهید

که پناه شماست معصومه

 

روضه‌اش جان فزاتر از کعبه

قبلۀ جان ماست معصومه

 

بین صحن طلا و آینه‌اش

جای سعی و صفاست معصومه

 

پایتخت حکومتش در قم

به جهان مقتداست معصومه

 

این جهان و او بود جانش

پدر و مادرم به قربانش

 

دخت موسی که طور دل حرمش

جان کند زندگی ز فیض دمش

 

چشم ما و غبار زائر او

دست ما و عنایت و کرمش

 

از صفّائیه‌اش، صفا خیزد

ارم ماست شارع ارمش

 

در خیابان آستانۀ او

لرزه افتد فرشته بر قدمش

 

جنب صحنین او بود رودی

که به هر قطره هست فیض یمش

 

سال‌ها، روز و شب به فیضیّه

نور دانش دمیده از حرمش

 

من و مدح کریمۀ عترت؟

به خدا مدح عالم است کمش

 

هر که در قم زیارتش نکند

بوده بر جان خویشتن ستمش

 

همه چون اهل قم گدای وی‌اند

از عرب بر گرفته تا عجمش

 

هر که خاک او نکرد سجود

هست یکسان وجود با عدمش

 

نه عجب گر فرشتگان آیند

در پی خاکبوسی خدمش

 

تا بگیری مراد خویش ز وی

به جواد و رضا بده قسمش

 

فیض عالم از این درت بخشند

آنچه خواهی فزونترت بخشند

 

عرض حاجت به دخت موسی کن

هر چه خواهی از او تمنّا کن

 

دست خود زن گره به غرفۀ او

گره از کار عالمی ‌وا کن

 

از نسیم درش ببر فیضی

بعد از آن معجز مسیحا کن

 

خیز برگرد این مزار بگرد

کعبۀ روح را تماشا کن

 

تربت بی‌نشان فاطمه را

در دل این مزار زهرا کن

 

چون نگاهت به قبر او افتاد

گفتگو با مزار زهرا کن

 

با چراغ کریمۀ عترت

خویش را غرق در تجلّی کن

 

به مزارش بگیر دست دعا

در حریمش نماز برپا کن

 

عقدۀ دل به مهر او بگشا

دیده از اشک شوق دریا کن

 

حجّت بن الحسن در این حرم است

سیر ماه جمال مولا کن

 

ذرّه شو پیش آفتاب رخش

ناز بر مهر عالم آرا کن

 

دیدۀ دل در این حرم بگشا

سیر دیدار حقتعالی کن

 

بضعۀ پاک مرتضی اینجاست

خواهر حضرت رضا اینجاست

 

ای قم از مقدمت بهشت برین

حرمت رشک باغ علیّین

 

دختر دین و خواهر قرآن

جان طاها، سلالۀ یاسین

 

قهر تو نار و مهر تو جنت

بغض تو تلخ و حبّ تو شیرین

 

بندۀ آسمان تو غلمان

خادم درگه تو حورالعین

 

خاکبوس تو فوج فوج ملک

پرده‌دار تو جبرئیل امین

 

دانه چین تو طایران سما

سائلان تو ساکنان زمین

 

خلعت عصمتت برازنده

نام معصومه حق توست یقین

 

با ولایت سبک روم ز صراط

گرچه بارم بسی بود سنگین

 

تو و زهرا و عمه‌ات زینب

آفتاب و مه و ستارۀ دین

 

نه عجب گر به احترام، پدر

بوسدت همچنان کتاب مبین

 

گاه رفتم سزد جواد و رضات

آن بود در یسار و این به یمین

 

حبّ من، بغض من، برای شماست

دین همین است نیست نیست جز این

 

دین من حبّ دوستان شماست

مذهبم بغض دشمنان شماست

 

ای تو در دل، مزار تو در قم

وی حریم تو قبلۀ مردم

 

قرص نانی ز مطبخت خورشید

دانه‌های کبوترت انجم

 

باغ خلقت ز عطر تو خرم

ملک هستی به بحر جودت گم

 

تا تو از نسل او ظهور کنی

میل حوّا کشید بر گندم

 

هم تو آباء سبعه را بانو

هم تو بر امّهات اربعه، امّ

 

گریه و عجز و ناله، عادتنا

عفو و جود کرم، سجّیتکم

 

از حریم تو می‌رسد شب و روز

نور بر هشت خلد و نه طارم

 

نه عجب گر کند به مدح تو صدق

هل‌اتی، قدر، یذهب عنکم

 

میوۀ قلب موسی جعفر

مونس جان حجت هشتم

 

ای مه رخت از مدینه بربستی

اینکه از ساوه آمدی در قم

 

بود آیینۀ دلت را نقش

از کلام خوش امام ششم

 

که تجلّی گه قیام، قم است

حرم یازده امام، قم است

 

ای تجلّی گه خدا دل تو

گل توحید رسته از گل تو

 

نخل طوبای موسی جعفر

علم و فضل و کمال حاصل تو

 

همه اسرار این جهان وجود

مثل آیینه در مقابل تو

 

نه همین اهل قم گدای تواند

که همه عالمند سائل تو

 

بوده از کودکی عیان به همه

علم تو، فقه تو، مسائل تو

 

وحی منزل نزول یافت به قم

شد چو آن خاک پاک منزل تو

 

علمای بزرگ فقه و اصول

همه زانو زده به محفل تو

 

اهل قم سر بر آسمان بردند

به عنایات و لطف کامل تو

 

شهر قم کوچه کوچه از در و بام

غرق گل شد به خاطر دل تو

 

گل چه باشد قسم به حق خدا

جان ما هم نبود قابل تو

 

سر و پای برهنه، جان بر کف

اشعریّون به گرد محمل تو

 

دوستان را چراغ دل روشن

کور شد چشم خصم غافل تو

 

با ورود تو در مدینۀ قم

تافت نور خدا به سینۀ قم

 

رفت از قم به بانگ قم شیطان

تا تو باشی چراغ محفل آن

 

قم مدینه شد و تو فاطمه‌اش

خانه‌ات بیت قادر منّان

 

خاک قم گشته بود کحل بصر

سنگ آن درّ و گوهر و مرجان

 

بیت موسی بن خزرج از تو گرفت

آبرو همچو روضۀ رضوان

 

مادرت آنچه در مدینه کشید

همه را کرد شهر قم جبران

 

گر عدو سوخت بیت زهرا را

شد در خانۀ تو گلباران

 

هفده روز بیشتر نگذشت

مرغ جانت پرید سوی جنان

 

داغ زهرا دوباره شد تازه

تا تو جان دادی، ‌ای فدایت جان

 

دل ز غم گشت خون و خون شد اشک

ریخت زینب دو دیده‌ات گریان

 

همه عمر شریف تو بگذشت

با غم و درد و گریه و هجران

 

سال‌ها می‌گریستی که به ظلم،

پدرت بود گوشۀ زندان

 

سال‌ها در غم برادر بود

همچو زینب دو دیده‌ات گریان

 

داشتی درد و رنج و غم، دائم

دیدی از کودکی ستم، دائم

 

اهل قم سوخت پای تا سرشان

در غم بضعۀ پیمبرشان

 

خون دل در وجودشان جوشید

اشک، جاری ز دیدۀ ترشان

 

اشعریّون به گرد تابوتت

دست غم می‌زدند بر سرشان

 

گویی از ماتم تو جان همه

شد به سختی جدا ز پیکرشان

 

ارتحال تو در بهار شباب

مردم قم نبود باورشان

 

صبح روز عزای تو گردید

تیره‌تر از غروب محشرشان

 

خاک گل شد ز اشک مردم قم

بر، گل در بهار پرپرشان

 

گویی از دست رفته بود همه

پدر و مادر و برادرشان

 

چشم مردان ز اشک خونین سرخ

همه زن‌ها سیاه معجرشان

 

همه یاقوت اشک باریدند

شد نهان تا به خاک گوهرشان

 

روز دفن جنازه‌ات، سادات

گریه کردند بهر مادرشان

 

داغ بابت نرفته بود از یاد

ماند بر سینه داغ دیگرشان

 

گر چه جانت ز غم رسید به لب

بدنت، روز دفن گشت، نه شب

 

بی تو طوطیّ جان ترانه نداشت

دانه جز اشک دانه دانه نداشت

 

دل نورانی تو در همه عمر

جز غم و غصّۀ زمانه نداشت

 

پدرت در خزانه بعد رضا

چون تو دردانه‌ای یگانه نداشت

 

داشت غیر از تو دختران دگر

مثل تو دختری به خانه نداشت

 

غم هجران تو را به هر سو برد

همچو مرغی که آشیانه نداشت

 

مثل تو، ‌ای کشیده کوه فراق

هیچکس بار غم به شانه نداشت

 

جغد غم، ‌ای بهشت خوبی‌ها

به جز از سینۀ تو لانه نداشت

 

وای در روز حشر بر چشمی

کز غمت خون دل روانه نداشت

 

گر چه در موج غصّه جان دادی

بدنت جای تازیانه نداشت

 

حرم تو نشان شهر قم است

حرم مادرت نشانه نداشت

 

آتش خانه‌اش بدان وسعت

چون شرار دلش زبانه نداشت

 

آنکه سیلی به روی زهرا زد

غیر بغض علی بهانه نداشت

 

می‌سزد خون چکد ز دیدۀ تو

در غم مادر شهیدۀ تو

 

اهل قم، سرفراز و مفتخرند

پیرو عترت پیامبرند

 

اهل قم، گر ز جان خود گذرند

از شما خاندان نمی‌گذرند

 

اهل قم، در کلاس مکتب عشق

از همه خلق سرفرازترند

 

اهل قم، در حمایت از عترت

همه همدست و یار یکدگرند

 

اهل قم، در ریاض مهر علی

همگان برگ‌های یک شجرند

 

اهل قم، روز میهمانداری

میهمان را چو جان خود شمرند

 

اهل قم، کی چو اهل شام به ظلم

میهمان را سوی خرابه برند

 

اهل قم، کی چو کوفه مهمان را

با لب تشنه سر ز تن ببرند

 

اهل قم، گر یتیم را بینند

تا ابد اشک ریز و نوحه گرند

 

اهل قم، فخر عالمند همه

شعلۀ شعر «میثمند» همه

 

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×