مشخصات شعر

عِلمش از جعفر و خلقش حسن و خلق حسین

حمد لله که مائیم گرفتار رضا

عاشق صحن گهرشاد گهربار رضا

 

آرزو داشتم از کودکی‌ام تا حالا

که پناهنده شوم بلکه به دربار رضا

 

زائرش، زائر عرش است به نقل از معصوم

نظری کرده خداوند به زوّار رضا

 

خود من با پسرم با پدرم با پدرش

نسل در نسل، تمامیم بدهکار رضا

 

هر چه گفتیم بلافاصله مضمون جوشید

برکتی داده خداوند به اشعار رضا

 

عطر مخصوص حرم، عطر بهشت است، بهشت

دوست دارم بخرم عطر ز بازار رضا

 

تو کشاندی دل ما را وسط صحن غدیر

یا امیر ابن امیر ابن امیر ابن امیر

 

تو بگو دست به دامان که جز او بزنم؟

رو به درگاه که جز ضامن آهو بزنم؟

 

باز کردی گرۀ کور مرا صد دفعه

شرم دارم به کسی غیر شما رو بزنم

 

آرزو داشتم از کودکی‌ام مثل پدر

جلوی پنجره فولاد تو زانو بزنم

 

من دو تا آرزو از مادر خود بردم ارث

ادب این است، دم از ارثیۀ او بزنم

 

اول از زائر تو کفش بگیرم تحویل

دوم اینکه حرمت با مژه جارو بزنم

 

بطلب تا شب جمعه دم ایوان شما

یاد ایوان نجف باشم و یاهو بزنم

 

بهترین نوع سفر سمت امام هشت است

عشق، زوّار بلیطی است که بی برگشت است

 

هوس رفتن حج فقرایی کردم

هوس پنجره فولاد و گدایی کردم

 

هوس اذن دخول از سوی بست طوسی

و خروج از طرف شیخ بهایی کردم

 

هوس خوردن آب یخ سقاخانه

داخل کاسۀ برّاق طلایی کردم

 

عکس‌های حرم از هر جهتی زیبا بود

هوس دیدن تصویر هوایی کردم

 

پیرمردی به حرم خواند دو خطی روضه

بعد روضه هوس خوردن چایی کردم

 

هر که پرسید ز من آدرس صحن عتیق

طرف قلب خودم راهنمایی کردم

 

آخر از بس که دلم را به تو آقا دادم

صحن‌های حرمت را به دلم جا دادم

 

تو که بر نوکر خود رحمت وافر داری

شک ندارم که مرا خوب به خاطر داری

 

نمی‌افتد ز قلم نام کسی با اینکه

بی حساب عاشق و دیوانه و زائر داری

 

حرمت امن ترین مأمن موجودات است

بی سبب نیست اگر این همه طائر داری

 

جلوی پنجره فولاد تو فهمیدم من

که فراوانی خواننده و ذاکر داری

 

بس که دارای مضامین وسیعی هستی

بی حد و حصر، نویسنده و شاعر داری

 

به وفور از ادبیات زمان دعبل

شعر تا حوزۀ اشعار معاصر داری

 

عاشقان سجده به درگاه تو جایز گفتند

شعر دربارۀ تو سعدی و حافظ گفتند

 

زائران تو زیادند که هر جا صف بود

موقع بازرسی پشت سر ما صف بود

 

وقت بوسیدن درهای حرم صحن به صحن

دست بر سینه سوی گنبد آقا صف بود

 

انبیا هم همه بودند حرم، پشت سرِ

خضر و نوح نبی و یوسف و عیسی، صف بود

 

تا کمی آب بنوشند ز سقاخانه

تشنه هم بلکه نبودند، و اما صف بود

 

دستمان مثل همیشه به ضریحش نرسید

بس که در دور و بر مضجع مولا صف بود

 

بسته‌های متبرک به حرم را خادم

پخش می‌کرد و عجب بین گداها صف بود

 

نمک و پارچۀ سبز و نخود بود و نبات

هدیه بر گنبد و ایوان طلایش صلوات

 

نامش و جلوه اش و چهره اش انگار علی است

بهترین نام در این گنبد دوّار، علی است

 

نوۀ علم و کمال و پدر جود و جواد

پسر فاطمه و حیدر کرار، علی است

 

عِلمش از جعفر و خلقش حسن و خلق حسین

صورتش فاطمه و سیرت و کردار، علی است

 

چارده نور به سیمای رضا منعکس است

چارده نور که یک قسمت از آن چار، علی است

 

جان عالم به فدای پدر شمس شموس

که قیامت که شود شاخص و معیار علی است

 

باید از شاه نجف شاه خراسان آید

هست سرّی به خدا، مخزن اسرار علی است

 

هشتمین نور امامت، دهمین معصوم است

مهربان بودن او از نسبش معلوم است

 

به جهانی ندهم این دل طوفانی را

دل دیوانه که می‌دانم و می‌دانی را

 

شوم افسرده اقلّاً دو سه ماهی یکبار

گر نبینم حرم شمس خراسانی را

 

نور باران شده طوری که نبینید شما

هیچ جای دگر این سبک چراغانی را

 

جاذبه دارد و این جاذبه‌اش سبک علی است

کرده دیوانۀ خود این همه ایرانی را

 

با نگاه کرمش در گذر از نیشابور

به طلا کرد بدل قیچی سلمانی را

 

دوست دارم شده یکبار حرم تا به حرم

من پیاده روم این جادۀ  طولانی را

 

نوکری در حرمت علت بالیدن من

قول دادی که بیایی تو سه جا دیدن من

 

عِلمش از جعفر و خلقش حسن و خلق حسین

حمد لله که مائیم گرفتار رضا

عاشق صحن گهرشاد گهربار رضا

 

آرزو داشتم از کودکی‌ام تا حالا

که پناهنده شوم بلکه به دربار رضا

 

زائرش، زائر عرش است به نقل از معصوم

نظری کرده خداوند به زوّار رضا

 

خود من با پسرم با پدرم با پدرش

نسل در نسل، تمامیم بدهکار رضا

 

هر چه گفتیم بلافاصله مضمون جوشید

برکتی داده خداوند به اشعار رضا

 

عطر مخصوص حرم، عطر بهشت است، بهشت

دوست دارم بخرم عطر ز بازار رضا

 

تو کشاندی دل ما را وسط صحن غدیر

یا امیر ابن امیر ابن امیر ابن امیر

 

تو بگو دست به دامان که جز او بزنم؟

رو به درگاه که جز ضامن آهو بزنم؟

 

باز کردی گرۀ کور مرا صد دفعه

شرم دارم به کسی غیر شما رو بزنم

 

آرزو داشتم از کودکی‌ام مثل پدر

جلوی پنجره فولاد تو زانو بزنم

 

من دو تا آرزو از مادر خود بردم ارث

ادب این است، دم از ارثیۀ او بزنم

 

اول از زائر تو کفش بگیرم تحویل

دوم اینکه حرمت با مژه جارو بزنم

 

بطلب تا شب جمعه دم ایوان شما

یاد ایوان نجف باشم و یاهو بزنم

 

بهترین نوع سفر سمت امام هشت است

عشق، زوّار بلیطی است که بی برگشت است

 

هوس رفتن حج فقرایی کردم

هوس پنجره فولاد و گدایی کردم

 

هوس اذن دخول از سوی بست طوسی

و خروج از طرف شیخ بهایی کردم

 

هوس خوردن آب یخ سقاخانه

داخل کاسۀ برّاق طلایی کردم

 

عکس‌های حرم از هر جهتی زیبا بود

هوس دیدن تصویر هوایی کردم

 

پیرمردی به حرم خواند دو خطی روضه

بعد روضه هوس خوردن چایی کردم

 

هر که پرسید ز من آدرس صحن عتیق

طرف قلب خودم راهنمایی کردم

 

آخر از بس که دلم را به تو آقا دادم

صحن‌های حرمت را به دلم جا دادم

 

تو که بر نوکر خود رحمت وافر داری

شک ندارم که مرا خوب به خاطر داری

 

نمی‌افتد ز قلم نام کسی با اینکه

بی حساب عاشق و دیوانه و زائر داری

 

حرمت امن ترین مأمن موجودات است

بی سبب نیست اگر این همه طائر داری

 

جلوی پنجره فولاد تو فهمیدم من

که فراوانی خواننده و ذاکر داری

 

بس که دارای مضامین وسیعی هستی

بی حد و حصر، نویسنده و شاعر داری

 

به وفور از ادبیات زمان دعبل

شعر تا حوزۀ اشعار معاصر داری

 

عاشقان سجده به درگاه تو جایز گفتند

شعر دربارۀ تو سعدی و حافظ گفتند

 

زائران تو زیادند که هر جا صف بود

موقع بازرسی پشت سر ما صف بود

 

وقت بوسیدن درهای حرم صحن به صحن

دست بر سینه سوی گنبد آقا صف بود

 

انبیا هم همه بودند حرم، پشت سرِ

خضر و نوح نبی و یوسف و عیسی، صف بود

 

تا کمی آب بنوشند ز سقاخانه

تشنه هم بلکه نبودند، و اما صف بود

 

دستمان مثل همیشه به ضریحش نرسید

بس که در دور و بر مضجع مولا صف بود

 

بسته‌های متبرک به حرم را خادم

پخش می‌کرد و عجب بین گداها صف بود

 

نمک و پارچۀ سبز و نخود بود و نبات

هدیه بر گنبد و ایوان طلایش صلوات

 

نامش و جلوه اش و چهره اش انگار علی است

بهترین نام در این گنبد دوّار، علی است

 

نوۀ علم و کمال و پدر جود و جواد

پسر فاطمه و حیدر کرار، علی است

 

عِلمش از جعفر و خلقش حسن و خلق حسین

صورتش فاطمه و سیرت و کردار، علی است

 

چارده نور به سیمای رضا منعکس است

چارده نور که یک قسمت از آن چار، علی است

 

جان عالم به فدای پدر شمس شموس

که قیامت که شود شاخص و معیار علی است

 

باید از شاه نجف شاه خراسان آید

هست سرّی به خدا، مخزن اسرار علی است

 

هشتمین نور امامت، دهمین معصوم است

مهربان بودن او از نسبش معلوم است

 

به جهانی ندهم این دل طوفانی را

دل دیوانه که می‌دانم و می‌دانی را

 

شوم افسرده اقلّاً دو سه ماهی یکبار

گر نبینم حرم شمس خراسانی را

 

نور باران شده طوری که نبینید شما

هیچ جای دگر این سبک چراغانی را

 

جاذبه دارد و این جاذبه‌اش سبک علی است

کرده دیوانۀ خود این همه ایرانی را

 

با نگاه کرمش در گذر از نیشابور

به طلا کرد بدل قیچی سلمانی را

 

دوست دارم شده یکبار حرم تا به حرم

من پیاده روم این جادۀ  طولانی را

 

نوکری در حرمت علت بالیدن من

قول دادی که بیایی تو سه جا دیدن من

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×