مشخصات شعر

روضه‌خواندی دم رفتن به مصیبات حسین

از نگاه پسرت سمت سرت ریخت دلم

دست تو سرد شد و چشم ترت ریخت دلم

 

از سخن‌های طبیبی که تو را کرد جواب

از نگاه همه در دور و برت ریخت دلم

 

مادرم فاطمه را در نظرت می‌‌‌بینم

ریخت از فرق تو خون جگرت، ریخت دلم

 

دست عباس سپردی همۀ ما را بعد

از نگاه تو به دست قمرت ریخت دلم

 

نفس من به نفس‌های تو بند است پدر

از نفس‌های کم و مختصرت ریخت دلم

 

سمت کوچه نظرم جلب شد و آنجا، با

دیدن جمعیت پشت درت، ریخت دلم

 

رخ مهتابی تو روز مرا چون شب کرد

خون فرق سر تو خون به دل زینب کرد

 

این غم آن است که یک روزه مرا پیر کند

کیست تا حال من غمزده تفسیر کند؟

 

بس که این زخم عمیق است و ز تو خون رفته

شیر هم سخت، بعید است که تأثیر کند

 

کاش می‌‌‌مردم و این گونه نمی‌دیدم که

رنگ رخسار تو هر ثانیه تغییر کند

 

پشت در گفت یتیمی که مگر سابقه داشت

بی غذا باشم و خرمای علی دیر کند؟

 

رحمت حق به دو چشمی که به قصد قربت

گریه بر غربت این زخمی شمشیر کند

 

کاش پیک اجل این بار کند صرف نظر

لااقل کاش کمی هم شده تأخیر کند

 

کاش فکری تو به حال دل و آهم بکنی

چشم خود باز کنی باز نگاهم بکنی

 

ظاهراً زخم، عمیق است و شفا نیست که نیست

سر منشق شده را هیچ دوا نیست که نیست

 

می‌روی، بعد تو شاید که بفهمد کوفه

هیچ کس مرد تر از شیر خدا نیست که نیست

 

کیسۀ نان و رطب هم به تو می‌‌‌ریزد اشک

که گرسنه است یتیمیّ و غذا نیست که نیست

 

کوفه نشناخت تو را، بعد نبود تو چه سود

پشت در جمع شده مردم و جا نیست که نیست

 

داغ تو داغ بزرگی است که تا آخر عمر

مرهمی بر جگر خستۀ ما نیست که نیست

 

با اشاره به من و تشنه لبت فهماندی

هیچ داغی چو غم کرببلا نیست که نیست

 

چشم تو مات ابالفضل شد و مات حسین

روضه‌خواندی دم رفتن به مصیبات حسین

 

وای اگر کرببلا ختم به گودال شود

سیلی شمر و سنان قسمت اطفال شود

 

وای اگر کار به غارت بکشد، وای اگر

باز از پای زنان زینت و خلخال شود

 

وای اگر سید و سالار شهیدان روی خاک

آنقدر خون ز تنش رفته و بی حال شود

 

وای اگر پیکر بی جان تمام شهدا

زیر پا داخل گودال، لگد مال شود

 

وای اگر باز شود پای عدو سمت حرم

یک دقیقه ز غمش بیشتر از سال شود

 

وای اگر نیزه و شمشیر خورد از چپ و راست

تا پرستوی حرم بی پر و بی بال شود

 

وای اگر اینکه جدا از بدنش سر گردد

با نوک چکمۀ ملعون بدنش بر گردد

 

روضه‌خواندی دم رفتن به مصیبات حسین

از نگاه پسرت سمت سرت ریخت دلم

دست تو سرد شد و چشم ترت ریخت دلم

 

از سخن‌های طبیبی که تو را کرد جواب

از نگاه همه در دور و برت ریخت دلم

 

مادرم فاطمه را در نظرت می‌‌‌بینم

ریخت از فرق تو خون جگرت، ریخت دلم

 

دست عباس سپردی همۀ ما را بعد

از نگاه تو به دست قمرت ریخت دلم

 

نفس من به نفس‌های تو بند است پدر

از نفس‌های کم و مختصرت ریخت دلم

 

سمت کوچه نظرم جلب شد و آنجا، با

دیدن جمعیت پشت درت، ریخت دلم

 

رخ مهتابی تو روز مرا چون شب کرد

خون فرق سر تو خون به دل زینب کرد

 

این غم آن است که یک روزه مرا پیر کند

کیست تا حال من غمزده تفسیر کند؟

 

بس که این زخم عمیق است و ز تو خون رفته

شیر هم سخت، بعید است که تأثیر کند

 

کاش می‌‌‌مردم و این گونه نمی‌دیدم که

رنگ رخسار تو هر ثانیه تغییر کند

 

پشت در گفت یتیمی که مگر سابقه داشت

بی غذا باشم و خرمای علی دیر کند؟

 

رحمت حق به دو چشمی که به قصد قربت

گریه بر غربت این زخمی شمشیر کند

 

کاش پیک اجل این بار کند صرف نظر

لااقل کاش کمی هم شده تأخیر کند

 

کاش فکری تو به حال دل و آهم بکنی

چشم خود باز کنی باز نگاهم بکنی

 

ظاهراً زخم، عمیق است و شفا نیست که نیست

سر منشق شده را هیچ دوا نیست که نیست

 

می‌روی، بعد تو شاید که بفهمد کوفه

هیچ کس مرد تر از شیر خدا نیست که نیست

 

کیسۀ نان و رطب هم به تو می‌‌‌ریزد اشک

که گرسنه است یتیمیّ و غذا نیست که نیست

 

کوفه نشناخت تو را، بعد نبود تو چه سود

پشت در جمع شده مردم و جا نیست که نیست

 

داغ تو داغ بزرگی است که تا آخر عمر

مرهمی بر جگر خستۀ ما نیست که نیست

 

با اشاره به من و تشنه لبت فهماندی

هیچ داغی چو غم کرببلا نیست که نیست

 

چشم تو مات ابالفضل شد و مات حسین

روضه‌خواندی دم رفتن به مصیبات حسین

 

وای اگر کرببلا ختم به گودال شود

سیلی شمر و سنان قسمت اطفال شود

 

وای اگر کار به غارت بکشد، وای اگر

باز از پای زنان زینت و خلخال شود

 

وای اگر سید و سالار شهیدان روی خاک

آنقدر خون ز تنش رفته و بی حال شود

 

وای اگر پیکر بی جان تمام شهدا

زیر پا داخل گودال، لگد مال شود

 

وای اگر باز شود پای عدو سمت حرم

یک دقیقه ز غمش بیشتر از سال شود

 

وای اگر نیزه و شمشیر خورد از چپ و راست

تا پرستوی حرم بی پر و بی بال شود

 

وای اگر اینکه جدا از بدنش سر گردد

با نوک چکمۀ ملعون بدنش بر گردد

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×