مشخصات شعر

خاطرات تلخ

پدرم مرد با خدایی بود

مهربان بود، مثل دریا بود

روی پیشانی پر از چینش

اثرات سجود پیدا بود

 

پدرم اسوۀ شجاعت بود

قهرمان شجاع بدر و حنین

ضربتش در کشاکش خندق

افضل من عبادت الثّقلین

 

تا پدر بود خوب پر می‌‌‌شد

جای خالیِ مادرم زهرا

قصه در گوش بچه‌‌ها می‌‌‌گفت

شانه می‌‌‌زد به موی من شب‌ها

 

داغ مادر ولی پدر را کشت

همه مویش سپید شد پدرم

مسجد کوفه تیغ خورد اما

در مدینه شهید شد پدرم

 

پدرم خاطرات تلخی داشت

قصۀ آتش و در و دیوار

قصۀ کوچه بنی هاشم

قصۀ تلخ سینه و مسمار

 

دیگر اما به خانۀ ایتام

نان و خرما کسی نمی‌آرد

بر زمین با عبور نعلینش

گل برکت کسی نمی‌کارد

 

شب آخر پدر وصیت کرد

حسنش را به عدل و حق الناس

رو به عباس کرده و فرمود:

جان تو، جان زینبم، عباس!

 

خوب شد کربلا نبود پدر

وقتی از روی ناقه افتادم

دیگر عباس هم نبود آنجا

تا بیاید رسد به فریادم

 

خوب شد مجلس شراب نبود

شاهد غربت پسر باشد

شاهد خیزران لب‌هایش

شاهد رأس و طشت زر باشد

 

خاطرات تلخ

پدرم مرد با خدایی بود

مهربان بود، مثل دریا بود

روی پیشانی پر از چینش

اثرات سجود پیدا بود

 

پدرم اسوۀ شجاعت بود

قهرمان شجاع بدر و حنین

ضربتش در کشاکش خندق

افضل من عبادت الثّقلین

 

تا پدر بود خوب پر می‌‌‌شد

جای خالیِ مادرم زهرا

قصه در گوش بچه‌‌ها می‌‌‌گفت

شانه می‌‌‌زد به موی من شب‌ها

 

داغ مادر ولی پدر را کشت

همه مویش سپید شد پدرم

مسجد کوفه تیغ خورد اما

در مدینه شهید شد پدرم

 

پدرم خاطرات تلخی داشت

قصۀ آتش و در و دیوار

قصۀ کوچه بنی هاشم

قصۀ تلخ سینه و مسمار

 

دیگر اما به خانۀ ایتام

نان و خرما کسی نمی‌آرد

بر زمین با عبور نعلینش

گل برکت کسی نمی‌کارد

 

شب آخر پدر وصیت کرد

حسنش را به عدل و حق الناس

رو به عباس کرده و فرمود:

جان تو، جان زینبم، عباس!

 

خوب شد کربلا نبود پدر

وقتی از روی ناقه افتادم

دیگر عباس هم نبود آنجا

تا بیاید رسد به فریادم

 

خوب شد مجلس شراب نبود

شاهد غربت پسر باشد

شاهد خیزران لب‌هایش

شاهد رأس و طشت زر باشد

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×