مشخصات شعر

بابا بگو...

از تو سر و ز مادر من سینه‌ای شکست

تا صبح حشر بر سر و بر سینه می‌‌‌زنم

جدم که نیست در بر تو، مادرم که نیست

دارم به جای چند نفر سینه می‌‌‌زنم

 

من در مدینه یاد گرفتم که هیچ وقت

زخمی که شد عمیق مداوا نمی‌شود

گر چند ضربه هم زده بودند باز هم

پیشانی تو بیش از این وا نمی‌شود

 

گفتند گفته‌ای که مرا کوچه می‌‌‌برند

می خواهم از بیان خودت بشنوم، بگو

گفتند گفته‌ای که تماشام می‌‌‌کنند

می‌خواهم از زبان خودت بشنوم، بگو

 

بابا خودت بگو سر بازار می‌‌‌روم

بابا خودت بگو که گرفتار می‌‌‌شوم

بابا خودت بگو به سرم سنگ می‌‌‌زنند

بابا بگو بدون علمدار می‌‌‌شوم

 

بابا بگو...

از تو سر و ز مادر من سینه‌ای شکست

تا صبح حشر بر سر و بر سینه می‌‌‌زنم

جدم که نیست در بر تو، مادرم که نیست

دارم به جای چند نفر سینه می‌‌‌زنم

 

من در مدینه یاد گرفتم که هیچ وقت

زخمی که شد عمیق مداوا نمی‌شود

گر چند ضربه هم زده بودند باز هم

پیشانی تو بیش از این وا نمی‌شود

 

گفتند گفته‌ای که مرا کوچه می‌‌‌برند

می خواهم از بیان خودت بشنوم، بگو

گفتند گفته‌ای که تماشام می‌‌‌کنند

می‌خواهم از زبان خودت بشنوم، بگو

 

بابا خودت بگو سر بازار می‌‌‌روم

بابا خودت بگو که گرفتار می‌‌‌شوم

بابا خودت بگو به سرم سنگ می‌‌‌زنند

بابا بگو بدون علمدار می‌‌‌شوم

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×