مشخصات شعر

شهر پر از بوف کور شد

تصویر ماه را کسی از چاه می‌کشد

شب رو به کوفه می‌کند و آه می‌کشد

 

سمت وقوع فاجعه‌ای تازه پا گذاشت

مرد غریبه‌ای که به دروازه پا گذاشت

 

افتاد ماه روی زمین و جنازه شد

تاریخ، زخم کهنه‌اش انگار تازه شد

 

این سوگ بادهاست که هی زوزه می‌کشد

 در شهر گرگ‌ها به زمین پوزه می‌کشد

 

حالا دوباره کوفه سراسر کبود شد

پهلوی نخل‌های تناور کبود شد

 

تو می‌رسی و فاجعه آغاز می‌شود

درهای دوزخ از همه سو باز می‌شود

 

بیهوده است موعظه در گوش مرده‌ها

این شهر خواب‌رفته در آغوش مرده‌ها

 

در گوش، با صدای تو، انگشت می‌کنند

فریاد می‌زنی و به تو پشت می‌کنند

 

افکار مرده در سرشان خاک می‌خورد

در خانه‌اند و خنجرشان خاک می‌خورد

 

در دستشان چه است به جز چند مشت سنگ؟

رد می‌شوی و پاسخ تو سنگ پشت سنگ

 

رد می‌شوی و پنجره‌ها بسته می‌شوند

سمت سکوت، حنجره‌ها بسته می‌شوند

 

ماندی کسی ندید تو را، کوفه دور شد

شب خانه کرد و شهر پر از بوف کور شد

 

روی تن تو این‌همه کرکس چه می‌کنند؟!

با تو سران خشک مقدّس چه می‌کنند؟!

 

دلگرم کرده بود تو را نامه‌هایشان

حالا طناب دار تو عمّامه­‌هایشان

 

حالا که از مبارزه پرهیز کرده‌اند

خنجر برای کشتن تو تیز کرده‌اند

 

زنجیر را به پای تو آماده می‌کنند

جلّاد را برای تو آماده می‌کنند

 

شب می‌شود تو می‌رسی و ماه می‌رود

 در آسمان کوفه، سرت راه می‌رود

 

 تصویر ماه را کسی از چاه می‌کشد

 شب رو به کوفه می‌کند و آه می‌کشد

شهر پر از بوف کور شد

تصویر ماه را کسی از چاه می‌کشد

شب رو به کوفه می‌کند و آه می‌کشد

 

سمت وقوع فاجعه‌ای تازه پا گذاشت

مرد غریبه‌ای که به دروازه پا گذاشت

 

افتاد ماه روی زمین و جنازه شد

تاریخ، زخم کهنه‌اش انگار تازه شد

 

این سوگ بادهاست که هی زوزه می‌کشد

 در شهر گرگ‌ها به زمین پوزه می‌کشد

 

حالا دوباره کوفه سراسر کبود شد

پهلوی نخل‌های تناور کبود شد

 

تو می‌رسی و فاجعه آغاز می‌شود

درهای دوزخ از همه سو باز می‌شود

 

بیهوده است موعظه در گوش مرده‌ها

این شهر خواب‌رفته در آغوش مرده‌ها

 

در گوش، با صدای تو، انگشت می‌کنند

فریاد می‌زنی و به تو پشت می‌کنند

 

افکار مرده در سرشان خاک می‌خورد

در خانه‌اند و خنجرشان خاک می‌خورد

 

در دستشان چه است به جز چند مشت سنگ؟

رد می‌شوی و پاسخ تو سنگ پشت سنگ

 

رد می‌شوی و پنجره‌ها بسته می‌شوند

سمت سکوت، حنجره‌ها بسته می‌شوند

 

ماندی کسی ندید تو را، کوفه دور شد

شب خانه کرد و شهر پر از بوف کور شد

 

روی تن تو این‌همه کرکس چه می‌کنند؟!

با تو سران خشک مقدّس چه می‌کنند؟!

 

دلگرم کرده بود تو را نامه‌هایشان

حالا طناب دار تو عمّامه­‌هایشان

 

حالا که از مبارزه پرهیز کرده‌اند

خنجر برای کشتن تو تیز کرده‌اند

 

زنجیر را به پای تو آماده می‌کنند

جلّاد را برای تو آماده می‌کنند

 

شب می‌شود تو می‌رسی و ماه می‌رود

 در آسمان کوفه، سرت راه می‌رود

 

 تصویر ماه را کسی از چاه می‌کشد

 شب رو به کوفه می‌کند و آه می‌کشد

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×