مشخصات شعر

گل لبخند سیدالشهدا

 

مدینه و گل لبخند سیدالشهداست
شب است و خانۀ ثارالله و چراغ هداست


خدا عجب پسری داده بر امام حسین
که پای تا به سر آیینۀ رسول خداست


علی است نام و علی جلوه و علی آئین
علی جلال و علی صورت و علی سیماست


تمام چشم شده بـاغبان گلشن وحی
نگاهش از همه جانب به لالۀ لیلاست


تمام نـور بـود ذرّه، روی او خورشید
تمام حسن بود قطره، حسن او دریاست


خدا بـه یوسف زهرا دوباره یوسف داد
چه یوسفی که سراپای یوسف زهراست


هر آنکه دید جمال ورا به حیرت گفت
محمد است ؟علی؟ یا که سیدالشهداست؟


محمد است علی؟ یاحسین؟ یاحسن است؟
به پنج تن قسم، این حسن کل پنج تن است

 

ز بـحر نـور درخشید گوهری دیـگر
و یا به دست خدیجه است کوثری دیگر


مـدینه مکه شده، مکه بیت عبـدالله
کنـار آمنه بینـم پیمبـری دیـگر


و یا که مکه شده خانۀ امام حسین
و یا ز کعبه درخشیده حیدری دیگر


دوباره فاطمه آورده یک امام حسن
و یا عیان ز حسین است منظری دیگر


مـگر که ام‌بنین بـاز زاده عبـاسی
ظهـور کرده ز عبـاس، منظری دیـگر


مگر دوبـاره حسینی دگـر ظهور کند
که بـاز جلوه کند روی اکبری دیـگر


به جز در حرمش را که باب قرب خداست
خداشناس نیـم، گر زنـم دری دیـگر


همین بس است مرا لطف و رحمت وکرمش
که جان کبوتر بام و دلم بود حرمش

 

قدش چو نخلۀ طوبا و هر دلی چمنش
رخش چراغ وجود و وجود، انجمنش


عجب مدار اگر آید از ریاض بهشت
زند رسول خدا بوسه بر لب و دهنش


ز مکتب «اولسنا علی الحق‌»اش پیداست
که جان تازه دهد بر حسین، با سخنش


هزار قـافـله دل از پیمبران خـدا
زدند چنگ محبت به زلف پر شکنش


تن مطهـرش از جان پاک نیکوتـر
سلام خلق و سلام خدا به جان و تنش


عجب نـدارم اگر بشنوند بوی بهشت
هزار یـوسف مصری ز بوی پیرهنش


قرار می‌دهد از دست، روی دست پدر
ز بس که عاشق شمشیرها بـود بدنش


گشوده دیده به رخسار دلربای حسین
به عالم آمده تا جان کند فدای حسین

 

نخورده شیر بـود تشنه کام جام الست
به غیر دوست زده پشت پا به هر چه که هست


علی، حسین، حسن، زینبین یـا عباس
به هم دهند او را همچو لاله دست به دست


دو دست در دل قنداقه و دو چشم به دست
دلش بـه سلسلۀ زلف یـار شد پـا بست


گرفت جان به کف و ایستاد بر سر پا
به زخم‌های تنش چوبه‌های تیر نشست


سلام عشق بـر آن عاشق خداجـویی
که هر چه را به جز عهد دوست بود، شکست


روا بود که ننوشند خلق، آب حیات
ز جام او که ز جام عطش بود سرمست


اگـر نبـود خطا، آشـکار می‌گفتم
که این پسر بود از کودکی حسین پرست


جهان فداش که تا پای جان حسینی بود
هنوز نامده در این جهان حسینی بـود

 

الا تمام محمد به خلق و خوی و مرام
به خلق و خوی و مرام محمدیت سلام


تـوئی شهید ولایت که از ولیت درود
توئی علی که ولیّ خدات گفته سلام


شب ولادت تو آسمان به حیرت گفت
که صبح یازدهم کس نـدیده مـاه تمام


قیام‌ها بـه قیـام تـو متصل بـایـد
که زندگیت سراسر قیام بـود قیام


توئی که از شب میلاد بر قد و قامت
قماط بـود بـه حج شهادتت احـرام


شهادت تـو بـه تـوحید آبـرو بخشید
ولایت تو همان دین ماست در اسلام


اگر چه نیست نکوتر عبـادتی ز نماز
بدون مهر تـو حتی بـود نماز حرام


هماره نـور دهد مشعل هدایت تـو
تمام طاعت میثم بود ولایت تو

 

گل لبخند سیدالشهدا

 

مدینه و گل لبخند سیدالشهداست
شب است و خانۀ ثارالله و چراغ هداست


خدا عجب پسری داده بر امام حسین
که پای تا به سر آیینۀ رسول خداست


علی است نام و علی جلوه و علی آئین
علی جلال و علی صورت و علی سیماست


تمام چشم شده بـاغبان گلشن وحی
نگاهش از همه جانب به لالۀ لیلاست


تمام نـور بـود ذرّه، روی او خورشید
تمام حسن بود قطره، حسن او دریاست


خدا بـه یوسف زهرا دوباره یوسف داد
چه یوسفی که سراپای یوسف زهراست


هر آنکه دید جمال ورا به حیرت گفت
محمد است ؟علی؟ یا که سیدالشهداست؟


محمد است علی؟ یاحسین؟ یاحسن است؟
به پنج تن قسم، این حسن کل پنج تن است

 

ز بـحر نـور درخشید گوهری دیـگر
و یا به دست خدیجه است کوثری دیگر


مـدینه مکه شده، مکه بیت عبـدالله
کنـار آمنه بینـم پیمبـری دیـگر


و یا که مکه شده خانۀ امام حسین
و یا ز کعبه درخشیده حیدری دیگر


دوباره فاطمه آورده یک امام حسن
و یا عیان ز حسین است منظری دیگر


مـگر که ام‌بنین بـاز زاده عبـاسی
ظهـور کرده ز عبـاس، منظری دیـگر


مگر دوبـاره حسینی دگـر ظهور کند
که بـاز جلوه کند روی اکبری دیـگر


به جز در حرمش را که باب قرب خداست
خداشناس نیـم، گر زنـم دری دیـگر


همین بس است مرا لطف و رحمت وکرمش
که جان کبوتر بام و دلم بود حرمش

 

قدش چو نخلۀ طوبا و هر دلی چمنش
رخش چراغ وجود و وجود، انجمنش


عجب مدار اگر آید از ریاض بهشت
زند رسول خدا بوسه بر لب و دهنش


ز مکتب «اولسنا علی الحق‌»اش پیداست
که جان تازه دهد بر حسین، با سخنش


هزار قـافـله دل از پیمبران خـدا
زدند چنگ محبت به زلف پر شکنش


تن مطهـرش از جان پاک نیکوتـر
سلام خلق و سلام خدا به جان و تنش


عجب نـدارم اگر بشنوند بوی بهشت
هزار یـوسف مصری ز بوی پیرهنش


قرار می‌دهد از دست، روی دست پدر
ز بس که عاشق شمشیرها بـود بدنش


گشوده دیده به رخسار دلربای حسین
به عالم آمده تا جان کند فدای حسین

 

نخورده شیر بـود تشنه کام جام الست
به غیر دوست زده پشت پا به هر چه که هست


علی، حسین، حسن، زینبین یـا عباس
به هم دهند او را همچو لاله دست به دست


دو دست در دل قنداقه و دو چشم به دست
دلش بـه سلسلۀ زلف یـار شد پـا بست


گرفت جان به کف و ایستاد بر سر پا
به زخم‌های تنش چوبه‌های تیر نشست


سلام عشق بـر آن عاشق خداجـویی
که هر چه را به جز عهد دوست بود، شکست


روا بود که ننوشند خلق، آب حیات
ز جام او که ز جام عطش بود سرمست


اگـر نبـود خطا، آشـکار می‌گفتم
که این پسر بود از کودکی حسین پرست


جهان فداش که تا پای جان حسینی بود
هنوز نامده در این جهان حسینی بـود

 

الا تمام محمد به خلق و خوی و مرام
به خلق و خوی و مرام محمدیت سلام


تـوئی شهید ولایت که از ولیت درود
توئی علی که ولیّ خدات گفته سلام


شب ولادت تو آسمان به حیرت گفت
که صبح یازدهم کس نـدیده مـاه تمام


قیام‌ها بـه قیـام تـو متصل بـایـد
که زندگیت سراسر قیام بـود قیام


توئی که از شب میلاد بر قد و قامت
قماط بـود بـه حج شهادتت احـرام


شهادت تـو بـه تـوحید آبـرو بخشید
ولایت تو همان دین ماست در اسلام


اگر چه نیست نکوتر عبـادتی ز نماز
بدون مهر تـو حتی بـود نماز حرام


هماره نـور دهد مشعل هدایت تـو
تمام طاعت میثم بود ولایت تو

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×