مشخصات شعر

حرکت امام (ع) از مدینه

طبعم امشب میل کوی یار کرد

دیده را از خواب خوش بیدار کرد

 

روح اندر تن به پرواز آمده

طبع من با روح دمساز آمده

 

در هوای کوی دلبر تاختند

بر جلال و شوکتش دل باختند

 

کرد دلبر از وطن میل سفر

زین سفر عالم شود زیر و زبر

 

همره خود می‌برد اهل حرم

تا امان ماند حرم اندر حرم

 

ناقه بختی قطار اندر قطار

جبرئیلش ساربان اندر کنار

 

هودج زرین به پشت ناقه‌ها

کردشان بگرفته بس پروانه‌ها

 

طرقو گویان ملائک سر به سر

یک جهان عصمت برون آمد ز در

 

همره خورشید عفت بود و ماه

داد بانو را به محمل جایگاه

 

ام لیلا کرد در محمل مقر

اکبرش همراه چون قرص قمر

 

عصمت الله دگر آمد برون

شوکت او بسته عالم را جنون

 

شهربانو مادر زین العابدین

شاه را بانو و شاهان را نژاد

 

گشت اندر برج محمل در حجاب

عابدینش بود همره از ثواب

 

بانوی دیگر عیان گشتی ز پی

یک جماعت طرقه گویند و هی

 

آمد و بنشست در محمل رباب

طفل اندر بر بدش چون آفتاب

 

شد هیاهوی بلند اندر حرم

طرقو گویان منادی دم به دم

 

گشت یک دنیای عفت آشکار

عصمت کبری برون شد با وقار

 

یک طرف سلطان دل با صد جلال

یک طرف عباس با وقر و کمال

 

عون و عبدالله و جعفر از قفا

اکبر و قاسم دگر سو از وفا

 

صیت اجلالش ملک دیوانه کرد

شمع بود و جمله را پروانه کرد

 

دختر شیر خدا اخت الوقار

زینب کبری به عزت شد سوار

 

دارد این زینب سواری دگر

زان شود زهرا و حیدر خون جگر

 

ناقه عریان کجا زینب کجا

غل به گردن عابدین و تب کجا

 

اشقیا از یک طرف غم یک طرف

کودکان با چشم پر نم یک طرف

 

یک طرف اجساد اندر روی خاک

یک طرف طفلان ز بی آبی هلاک

 

یک طرف سر ها همه بر نوک نی

الرحیل از اشقیا باشد ز پی

 

ای بنائی کم کن این گفتارها

زینب و این محنت و آزارها

 

حرکت امام (ع) از مدینه

طبعم امشب میل کوی یار کرد

دیده را از خواب خوش بیدار کرد

 

روح اندر تن به پرواز آمده

طبع من با روح دمساز آمده

 

در هوای کوی دلبر تاختند

بر جلال و شوکتش دل باختند

 

کرد دلبر از وطن میل سفر

زین سفر عالم شود زیر و زبر

 

همره خود می‌برد اهل حرم

تا امان ماند حرم اندر حرم

 

ناقه بختی قطار اندر قطار

جبرئیلش ساربان اندر کنار

 

هودج زرین به پشت ناقه‌ها

کردشان بگرفته بس پروانه‌ها

 

طرقو گویان ملائک سر به سر

یک جهان عصمت برون آمد ز در

 

همره خورشید عفت بود و ماه

داد بانو را به محمل جایگاه

 

ام لیلا کرد در محمل مقر

اکبرش همراه چون قرص قمر

 

عصمت الله دگر آمد برون

شوکت او بسته عالم را جنون

 

شهربانو مادر زین العابدین

شاه را بانو و شاهان را نژاد

 

گشت اندر برج محمل در حجاب

عابدینش بود همره از ثواب

 

بانوی دیگر عیان گشتی ز پی

یک جماعت طرقه گویند و هی

 

آمد و بنشست در محمل رباب

طفل اندر بر بدش چون آفتاب

 

شد هیاهوی بلند اندر حرم

طرقو گویان منادی دم به دم

 

گشت یک دنیای عفت آشکار

عصمت کبری برون شد با وقار

 

یک طرف سلطان دل با صد جلال

یک طرف عباس با وقر و کمال

 

عون و عبدالله و جعفر از قفا

اکبر و قاسم دگر سو از وفا

 

صیت اجلالش ملک دیوانه کرد

شمع بود و جمله را پروانه کرد

 

دختر شیر خدا اخت الوقار

زینب کبری به عزت شد سوار

 

دارد این زینب سواری دگر

زان شود زهرا و حیدر خون جگر

 

ناقه عریان کجا زینب کجا

غل به گردن عابدین و تب کجا

 

اشقیا از یک طرف غم یک طرف

کودکان با چشم پر نم یک طرف

 

یک طرف اجساد اندر روی خاک

یک طرف طفلان ز بی آبی هلاک

 

یک طرف سر ها همه بر نوک نی

الرحیل از اشقیا باشد ز پی

 

ای بنائی کم کن این گفتارها

زینب و این محنت و آزارها

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×