مشخصات شعر

دست تو سویی، مشک سویی

افتادی و هرکس که در دور و برت بود

با نیزه یا شمشیر بالای سرت بود

 

دست تو سویی، مشک سویی، دشمنت باز

راضی نشد، در فکر دست دیگرت بود

 

افتادی و از بغض دیدم می‌فشارد

آن نیزه‌ای را که میان پیکرت بود

 

می‌زد تو را و با زبان طعنه می‌گفت

ایکاش ‌ای عباس! اینجا مادرت بود

 

افتادی ‌ای سقا و از آن لحظه دشمن

با چشم دنبال حجاب خواهرت بود

 

دست تو سویی، مشک سویی

افتادی و هرکس که در دور و برت بود

با نیزه یا شمشیر بالای سرت بود

 

دست تو سویی، مشک سویی، دشمنت باز

راضی نشد، در فکر دست دیگرت بود

 

افتادی و از بغض دیدم می‌فشارد

آن نیزه‌ای را که میان پیکرت بود

 

می‌زد تو را و با زبان طعنه می‌گفت

ایکاش ‌ای عباس! اینجا مادرت بود

 

افتادی ‌ای سقا و از آن لحظه دشمن

با چشم دنبال حجاب خواهرت بود

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×