مشخصات شعر

بند هفتم از ترکیب بند محتشم کاشانی

روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار

خورشید سر برهنه بر آمد ز کوهسار

 

موجی به جنبش آمد و برخاست کوه کوه

ابری به بارش آمد و بگریست زار زار

 

گفتی تمام زلزله شد خاک مطمئن

گفتی فتاد از حَرَکت چرخ بی قرار

 

عرش آن زمان به لرزه درآمد که چرخ پیر

افتاد در گمان که قیامت شد آشکار

 

آن خیمه‌ای که گیسوی حورش طناب بود

شد سرنگون ز باد مخالف حباب وار

 

جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل

گشتند بی عماری و محمل شتر سوار

 

با آنکه سر زد آن عمل از امّت نبی

روح الامین ز روح نبی گشت شرمسار

 

وانگه ز کوفه خیل الم رو به شام کرد

نوعی که عقل گفت: قیامت قیام کرد

بند هفتم از ترکیب بند محتشم کاشانی

روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار

خورشید سر برهنه بر آمد ز کوهسار

 

موجی به جنبش آمد و برخاست کوه کوه

ابری به بارش آمد و بگریست زار زار

 

گفتی تمام زلزله شد خاک مطمئن

گفتی فتاد از حَرَکت چرخ بی قرار

 

عرش آن زمان به لرزه درآمد که چرخ پیر

افتاد در گمان که قیامت شد آشکار

 

آن خیمه‌ای که گیسوی حورش طناب بود

شد سرنگون ز باد مخالف حباب وار

 

جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل

گشتند بی عماری و محمل شتر سوار

 

با آنکه سر زد آن عمل از امّت نبی

روح الامین ز روح نبی گشت شرمسار

 

وانگه ز کوفه خیل الم رو به شام کرد

نوعی که عقل گفت: قیامت قیام کرد

۱ نظر
 
  • علی ۱۳۹۹/۱۲/۰۷

    خدایش رحمت کند محتشم را . اشعارش بگونه ایست که انگار نی ناله می کند.

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×