مشخصات شعر

با حسین از غم لا یوم کیومک می‌گفت

 

کار ما نیست غزل بافتن از نامِ حسن

کامِ ما مستِ عسل یافتن از جامِ حسن

 

حسنی نیست لبی کز لب لعلَش نَمکَد

صد و ده بار نمک گیر شده کامِ حسن

 

حسن بن علی از بس بغلِ مادر بود

مادری شد همۀ عمر و سرانجامِ حسن

 

چند روزی است که زهرا به تبسم گوید

مثل پیغمبر اکرم شده اندامِ حسن

 

حسنی بودن ما لطفِ حسینی دارد

ای خوش آن صید که افتاد ته دامِ حسن

 

حمزه کُش هم که شود وحشی، اگر احمد خواست

آخر الامر حسینی شود و رامِ حسن

 

گفت راوی:نمک سفرۀ ایجاد علی

نمکین‌تر ز حسن نیست به اولاد علی

 

خالقِ روی حسن وجه خودش را رو کرد

فتبارک شد و احسنت به خود با او کرد

 

اَحسنِ خلقت خود را که حسن نام نهاد

نظر انداخت بر این حُسن و دو صد هو هو کرد

 

قبلۀ روی حسن را که تکامل بخشید

مثل محراب بر او نقش، دوتا ابرو کرد

 

اولین یوسف زهرا که به دنیا آمد

یوسف مصر تمنای وصال از او کرد

 

پرده از دسته گل سبز محمد برداشت

خَلق شد باغ و بهشت و همه را خوشبو کرد

 

شرحِ کوثر شد و خورشید جهان گستر شد

عطری از مُشک دمید و به سرش گیسو کرد

 

مو حسن بوی حسن خوی حسن روی حسن

هر طرف می‌نگری کعبۀ هر کوی حسن

 

حرف بسم اللَه و رحمن و رحیم افتاده

فال نیک همه در دست کریم افتاده

 

سائلی بد دهن آمد که کند سبّ کریم

ناگهان دید درِ خانه مقیم افتاده

 

یک نبی آید و گوید که نمک گیرش نیست

هر رسولی رهش اینجا ز قدیم افتاده

 

فخر مفروش سلیمان ، که ره سرور ما

به فقیر و به اسیر و بۀتیم افتاده

 

از بهشتِ سر کوی حسن بن علی است

به خراباتِ دلِ خسته، نسیم افتاده

 

بانی کل حرم‌های جهان است حسن

بغض دجال به تخریب حریم افتاده

 

هرکه آمادۀ نوسازیِ صحن حسن است

راه فتح حرم مکه، مدینۀ من است

 

این چه حالی است که از روز ولادت دارد

دیده وا کرد ولی شوق عبادت دارد

 

صوت قرآنِ حزینش دلِ عالم ببرد

بیشتر از همه بر قدر، ارادت دارد

 

لشگرش یک شبه یاران معاویه شدند

هرکه همراه حسن ماند سعادت دارد

 

بدتر از جُعده و اُم حَکَمِ ملعونه

به حسن یک زن مکاره حسادت دارد

 

شتر سرخ ز یک ضربۀ تیغش پی شد

روز صفین نشان داد رشادت دارد

 

به رخش از دل یک کوچه ز یک لحظۀ تلخ

غربتی هست که تا روز شهادت دارد

 

جگر پاره چه اسرار که یک یک می‌گفت

با حسین از غم لا یوم کیومک می‌گفت

 

آید آنروز که آییم به ایوان طلات

با چراغ و علم و پرچم و گلدان طلات

 

چارده صحن بسازیم برای حرمت

چارده باب شود باز به دالان طلات

 

اسم هر باب بنام یکی از معصومین

زینت سر درِ هر باب به عنوان طلات

 

وسط صحن که افتد حرم پیغمبر

دور تا دور بسازیم شبستان طلات

 

صوت منصور شود نذر کمیل سحرت

چارده صحن کند پخش ز رضوان طلات

 

سی شب ماه مبارک حَرَمت می‌چسبد

هر سحر روضه یاس است و گلستان طلات

 

تازه آنجاست که ما روضۀ مادر داریم

پشت هر در سخن از غنچۀ پر پر داریم

 

با حسین از غم لا یوم کیومک می‌گفت

 

کار ما نیست غزل بافتن از نامِ حسن

کامِ ما مستِ عسل یافتن از جامِ حسن

 

حسنی نیست لبی کز لب لعلَش نَمکَد

صد و ده بار نمک گیر شده کامِ حسن

 

حسن بن علی از بس بغلِ مادر بود

مادری شد همۀ عمر و سرانجامِ حسن

 

چند روزی است که زهرا به تبسم گوید

مثل پیغمبر اکرم شده اندامِ حسن

 

حسنی بودن ما لطفِ حسینی دارد

ای خوش آن صید که افتاد ته دامِ حسن

 

حمزه کُش هم که شود وحشی، اگر احمد خواست

آخر الامر حسینی شود و رامِ حسن

 

گفت راوی:نمک سفرۀ ایجاد علی

نمکین‌تر ز حسن نیست به اولاد علی

 

خالقِ روی حسن وجه خودش را رو کرد

فتبارک شد و احسنت به خود با او کرد

 

اَحسنِ خلقت خود را که حسن نام نهاد

نظر انداخت بر این حُسن و دو صد هو هو کرد

 

قبلۀ روی حسن را که تکامل بخشید

مثل محراب بر او نقش، دوتا ابرو کرد

 

اولین یوسف زهرا که به دنیا آمد

یوسف مصر تمنای وصال از او کرد

 

پرده از دسته گل سبز محمد برداشت

خَلق شد باغ و بهشت و همه را خوشبو کرد

 

شرحِ کوثر شد و خورشید جهان گستر شد

عطری از مُشک دمید و به سرش گیسو کرد

 

مو حسن بوی حسن خوی حسن روی حسن

هر طرف می‌نگری کعبۀ هر کوی حسن

 

حرف بسم اللَه و رحمن و رحیم افتاده

فال نیک همه در دست کریم افتاده

 

سائلی بد دهن آمد که کند سبّ کریم

ناگهان دید درِ خانه مقیم افتاده

 

یک نبی آید و گوید که نمک گیرش نیست

هر رسولی رهش اینجا ز قدیم افتاده

 

فخر مفروش سلیمان ، که ره سرور ما

به فقیر و به اسیر و بۀتیم افتاده

 

از بهشتِ سر کوی حسن بن علی است

به خراباتِ دلِ خسته، نسیم افتاده

 

بانی کل حرم‌های جهان است حسن

بغض دجال به تخریب حریم افتاده

 

هرکه آمادۀ نوسازیِ صحن حسن است

راه فتح حرم مکه، مدینۀ من است

 

این چه حالی است که از روز ولادت دارد

دیده وا کرد ولی شوق عبادت دارد

 

صوت قرآنِ حزینش دلِ عالم ببرد

بیشتر از همه بر قدر، ارادت دارد

 

لشگرش یک شبه یاران معاویه شدند

هرکه همراه حسن ماند سعادت دارد

 

بدتر از جُعده و اُم حَکَمِ ملعونه

به حسن یک زن مکاره حسادت دارد

 

شتر سرخ ز یک ضربۀ تیغش پی شد

روز صفین نشان داد رشادت دارد

 

به رخش از دل یک کوچه ز یک لحظۀ تلخ

غربتی هست که تا روز شهادت دارد

 

جگر پاره چه اسرار که یک یک می‌گفت

با حسین از غم لا یوم کیومک می‌گفت

 

آید آنروز که آییم به ایوان طلات

با چراغ و علم و پرچم و گلدان طلات

 

چارده صحن بسازیم برای حرمت

چارده باب شود باز به دالان طلات

 

اسم هر باب بنام یکی از معصومین

زینت سر درِ هر باب به عنوان طلات

 

وسط صحن که افتد حرم پیغمبر

دور تا دور بسازیم شبستان طلات

 

صوت منصور شود نذر کمیل سحرت

چارده صحن کند پخش ز رضوان طلات

 

سی شب ماه مبارک حَرَمت می‌چسبد

هر سحر روضه یاس است و گلستان طلات

 

تازه آنجاست که ما روضۀ مادر داریم

پشت هر در سخن از غنچۀ پر پر داریم

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×