مشخصات شعر

خواب سرخ


بس که نی در نینوا افتاده است  

نایی دشت از نوا افتاده است


ناله‌ها در پرده‌ای از نقش خون  

می‌کشد دل را به صحرای جنون


روی صحرایی که خواب لاله‌هاست  

آفتابی داغ‌تر از ناله‌هاست

 
لاله در دشتی که توفانی شده است

آسمان در آسمان فانی شده است


هر چه در دست دعا سجاده است  

زیر تیغ آفتاب افتاده است


در تموزی سرخ همرنگ عطش ‌

آیه‌ها افتاده در چنگ عطش

 
بر ردای عشق، چاک افتاده است  

آسمان در هرم خاک افتاده است


از کدامین شاخه‌ این گل‌های پاک ‌

ای مردم! خفته در آغوش خاک


راستی راه دل ‌هامون کجاست؟

‌ای دجله! چشمۀ‌ این خون کجاست؟


کیست تا بشناسد‌ این‌ آیات را  

یا بخواند دفتر مرآت را؟


از غبار راه می‌آید دلی  

دل نه، دریایی کنار ساحلی


اینکه می‌گوید سفیر کبریاست  

با نگاه‌ این شهیدان آشناست

 
می‌شناسد قامت خورشید را  

مشتری را، ماه را، ناهید را


می‌شناسد عشق را در خواب سرخ  

ماه را در کوچۀ مهتاب سرخ

 
بشنود از کوه‌ها فریاد را  

انعکاس نالۀ سجاد را


ماه را پشت محاقی غرق سرخ  

آفتابی بی حضور فرق سرخ

 
غنچۀ نازی که‌ اینجا خفته است  

زخم را پشت تبسم گفته است


اینکه‌ اینجا همچو گل پرپر شده ست  

با شمیم خاک همبستر شده ست

 
چشم او چشم و چراغ احمد است  

اکبر است‌ این، عطر باغ سرمد است


آن طرف‌تر در دل غمناله‌ها  

قاسم افتاده میان لاله‌ها


اینکه‌ اینجا خفته در آغوش گل

چشم بسته بر لب خاموش گل


کیست؟ عبداللَّه پور مجتبی  

مست مست از بادۀ قالو بلی


بنگرد‌ آیینۀ احساس را  

پاره‌های پیکر عباس را


دست‌های آشنا! یاری کنید  

با نگاه عشق همکاری کنید


تا که از‌ این دشت برداریمشان  

در حریر خاک بگذاریمشان

 
ای فراتر از نگاه عقل‌ها  

در غمت پیچیده، آه عقل‌ها


در دل ‌آیینه‌های پاک تو

‌این نگاه ما و آن هم خاک تو

 
این نگاهت گرم تر از آفتاب  

بر زمین خواهش ما هم بتاب


تا ببوسم خاک در درگاه تو را
طی کنم در زندگی راه تو را

 

خواب سرخ


بس که نی در نینوا افتاده است  

نایی دشت از نوا افتاده است


ناله‌ها در پرده‌ای از نقش خون  

می‌کشد دل را به صحرای جنون


روی صحرایی که خواب لاله‌هاست  

آفتابی داغ‌تر از ناله‌هاست

 
لاله در دشتی که توفانی شده است

آسمان در آسمان فانی شده است


هر چه در دست دعا سجاده است  

زیر تیغ آفتاب افتاده است


در تموزی سرخ همرنگ عطش ‌

آیه‌ها افتاده در چنگ عطش

 
بر ردای عشق، چاک افتاده است  

آسمان در هرم خاک افتاده است


از کدامین شاخه‌ این گل‌های پاک ‌

ای مردم! خفته در آغوش خاک


راستی راه دل ‌هامون کجاست؟

‌ای دجله! چشمۀ‌ این خون کجاست؟


کیست تا بشناسد‌ این‌ آیات را  

یا بخواند دفتر مرآت را؟


از غبار راه می‌آید دلی  

دل نه، دریایی کنار ساحلی


اینکه می‌گوید سفیر کبریاست  

با نگاه‌ این شهیدان آشناست

 
می‌شناسد قامت خورشید را  

مشتری را، ماه را، ناهید را


می‌شناسد عشق را در خواب سرخ  

ماه را در کوچۀ مهتاب سرخ

 
بشنود از کوه‌ها فریاد را  

انعکاس نالۀ سجاد را


ماه را پشت محاقی غرق سرخ  

آفتابی بی حضور فرق سرخ

 
غنچۀ نازی که‌ اینجا خفته است  

زخم را پشت تبسم گفته است


اینکه‌ اینجا همچو گل پرپر شده ست  

با شمیم خاک همبستر شده ست

 
چشم او چشم و چراغ احمد است  

اکبر است‌ این، عطر باغ سرمد است


آن طرف‌تر در دل غمناله‌ها  

قاسم افتاده میان لاله‌ها


اینکه‌ اینجا خفته در آغوش گل

چشم بسته بر لب خاموش گل


کیست؟ عبداللَّه پور مجتبی  

مست مست از بادۀ قالو بلی


بنگرد‌ آیینۀ احساس را  

پاره‌های پیکر عباس را


دست‌های آشنا! یاری کنید  

با نگاه عشق همکاری کنید


تا که از‌ این دشت برداریمشان  

در حریر خاک بگذاریمشان

 
ای فراتر از نگاه عقل‌ها  

در غمت پیچیده، آه عقل‌ها


در دل ‌آیینه‌های پاک تو

‌این نگاه ما و آن هم خاک تو

 
این نگاهت گرم تر از آفتاب  

بر زمین خواهش ما هم بتاب


تا ببوسم خاک در درگاه تو را
طی کنم در زندگی راه تو را

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×