مشخصات شعر

جامۀ احرام ما

 

دلا! بسوز که هنگام اشک و آه شده است 

دو ماه، جامۀ احرام مات سیاه شده است


حکایت دل ما و غم غریب حسین 

حدیث جاذبۀ کهربا و کاه شده است


نگاه مضطرب دختری، به روی پدر 

طلوع عاطفه از اول پگاه شده است


برای آنکه بگیرند، کودکان آرام 

حسین، سایۀ پر مهر خیمه‌گاه شده است


حبیب می‌رسد از راه تشنه لب، هرچند 

حجاب آینه گرد و غبار راه شده است


قیامت از عطش دیدن حسین به پاست  

به هر که می‌نگری، تشنۀ نگاه تو است


فکنده چکمه به گردن کسی به هیئت حر 

شکسته می‌رود، انگار عذرخواه شده است


عجب ز کودک و گهواره نیست در این دشت 

ستاره همسفر آفتاب و ماه شده است


از آنکه ساغر احلی من العسل دارد 

بپرس از چه زمان، عاشقی گناه شده است؟


جمال ساقی لب تشنگان، در این عرفات 

هزار مرتبه با ماه اشتباه شده است


گرفته راه نفس را به دشمنان از چپ و راست 

دلاوری که علمدار این سپاه شده است


میان معرکه پیچیده بوی پیرهنش 

مگر که یوسف زهرا اسیر چاه شده است


زمین به لرزه در‌آمد، زمان گریست، مگر 

حسین وارد گودال قتلگاه شده است؟


صدای بال زدن‌های خسته می‌آید 

کبوتر حرم، ای وای، بی پناه شده است


چه جای حیرت از این رنگ ارغوان غروب
شفق به خون گلوی علی گواه شده است

 

جامۀ احرام ما

 

دلا! بسوز که هنگام اشک و آه شده است 

دو ماه، جامۀ احرام مات سیاه شده است


حکایت دل ما و غم غریب حسین 

حدیث جاذبۀ کهربا و کاه شده است


نگاه مضطرب دختری، به روی پدر 

طلوع عاطفه از اول پگاه شده است


برای آنکه بگیرند، کودکان آرام 

حسین، سایۀ پر مهر خیمه‌گاه شده است


حبیب می‌رسد از راه تشنه لب، هرچند 

حجاب آینه گرد و غبار راه شده است


قیامت از عطش دیدن حسین به پاست  

به هر که می‌نگری، تشنۀ نگاه تو است


فکنده چکمه به گردن کسی به هیئت حر 

شکسته می‌رود، انگار عذرخواه شده است


عجب ز کودک و گهواره نیست در این دشت 

ستاره همسفر آفتاب و ماه شده است


از آنکه ساغر احلی من العسل دارد 

بپرس از چه زمان، عاشقی گناه شده است؟


جمال ساقی لب تشنگان، در این عرفات 

هزار مرتبه با ماه اشتباه شده است


گرفته راه نفس را به دشمنان از چپ و راست 

دلاوری که علمدار این سپاه شده است


میان معرکه پیچیده بوی پیرهنش 

مگر که یوسف زهرا اسیر چاه شده است


زمین به لرزه در‌آمد، زمان گریست، مگر 

حسین وارد گودال قتلگاه شده است؟


صدای بال زدن‌های خسته می‌آید 

کبوتر حرم، ای وای، بی پناه شده است


چه جای حیرت از این رنگ ارغوان غروب
شفق به خون گلوی علی گواه شده است

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×