مشخصات شعر

شوق نگاه عتبات

مانده‌ام گرچه غریبانه میان کلمات 
دل من پر شده از شوق نگاه عتبات 



مست وسرمست شدم از برکات نامت 
جان من باد فدای تو واینسان برکات 



مثل سرگشتۀ تنهای غریبی هستم 
می‌دوم در پی تو در پی‌ات ای آب حیات

 

بعد یک عمر که در خدمت این درگاهم 
دل من می‌گذرد همنفس این حرکات 



مانده‌ام خسته و وامانده وعطشان لب و سرد 
مثل یک مرد که جامانده شبی در ظلمات 



پر شدم از کلماتی که پر از احساسند 
مثل شعر وغزل حافظ و چون پیر هرات 



می‌گذارم دل خود را به ره ومی‌گذرم 
تشنه لب تا حرم عشق تو از سمت فرات 



پهن کردم به سر کوی شما سفرۀ دل 
هست بر سفرۀ دل شوق وسلام وصلوات 



هست همواره مرا زمزمه‌ای تازه به لب 
دل من پر شده از شوق دیار عتبات            

شوق نگاه عتبات

مانده‌ام گرچه غریبانه میان کلمات 
دل من پر شده از شوق نگاه عتبات 



مست وسرمست شدم از برکات نامت 
جان من باد فدای تو واینسان برکات 



مثل سرگشتۀ تنهای غریبی هستم 
می‌دوم در پی تو در پی‌ات ای آب حیات

 

بعد یک عمر که در خدمت این درگاهم 
دل من می‌گذرد همنفس این حرکات 



مانده‌ام خسته و وامانده وعطشان لب و سرد 
مثل یک مرد که جامانده شبی در ظلمات 



پر شدم از کلماتی که پر از احساسند 
مثل شعر وغزل حافظ و چون پیر هرات 



می‌گذارم دل خود را به ره ومی‌گذرم 
تشنه لب تا حرم عشق تو از سمت فرات 



پهن کردم به سر کوی شما سفرۀ دل 
هست بر سفرۀ دل شوق وسلام وصلوات 



هست همواره مرا زمزمه‌ای تازه به لب 
دل من پر شده از شوق دیار عتبات            

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×