مشخصات شعر

گل‌گون بدن

زینب به ناله گفت: چسان در وطن روم؟

بی‌گل‌عذار خود، به چه رو در چمن روم؟

 

بی‌شمع روی او که از او روشن است، دل

در حیرتم، چگونه به آن انجمن روم

 

جز من کسی به کوی بلا ره نمی‌بَرد

ای دل! بیا که باز به این راه، من روم

 

یعقوب یافت، کام دل از بوی پیرهن

عمری‌ است، من که از پی آن پیرهن روم

 

من از مدینه با دل خوش آمدم برون

اکنون که می‌روم به دل ممتحن روم

 

آن روز روی لاله رخی بود، همدمم

اینک به داغ آن شه گل‌گون بدن روم

 

گل‌گون بدن

زینب به ناله گفت: چسان در وطن روم؟

بی‌گل‌عذار خود، به چه رو در چمن روم؟

 

بی‌شمع روی او که از او روشن است، دل

در حیرتم، چگونه به آن انجمن روم

 

جز من کسی به کوی بلا ره نمی‌بَرد

ای دل! بیا که باز به این راه، من روم

 

یعقوب یافت، کام دل از بوی پیرهن

عمری‌ است، من که از پی آن پیرهن روم

 

من از مدینه با دل خوش آمدم برون

اکنون که می‌روم به دل ممتحن روم

 

آن روز روی لاله رخی بود، همدمم

اینک به داغ آن شه گل‌گون بدن روم

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×