مشخصات شعر

الماس اشک

«از خیام سوخته، خاکستری جا مانده بود»[i]

از پرستو‌ها، فقط مشت پری جا مانده بود

 

از بهاری سبز، هفتاد و دو سرو سرفراز

از تمام عشق، نخل بی‌سری جا مانده بود

 

در نگاه علقمه، در قلبِ امواج فرات

آرزوی بوسه‌ی آب‌آوری جا مانده بود

 

تا برافرازد به گردون، پرچم آزادگی

دست ساقی در کنار ساغری جا مانده بود

 

در میان قتلگاه عشق، اسبی بی‌سوار

خسته و آشفته با چشم تری جا مانده بود

 

نغمه‌ی لالایی جان‌سوز، در آغوش باد

پهلوی گهواره، آه مادری جا مانده بود

 

لاله‌ای تب‌دار بود امّا پرستاری نداشت

در میان شعله، تنها بستری جا مانده بود

 

برگ نسرین و شقایق بود در توفان، رها

در پناه خار‌ها، نیلوفری جا مانده بود

 

برق یاقوت و زمرّد بود یا الماس اشک؟

یا نگینِ گوشوارِ دختری جا مانده بود؟

 

کاروان آهسته می‌رفت و به دست ساربان

از سر‌انگشت وفا، انگشتری جا مانده بود

 

 


[i]. این مصراع از «خداداد نورایی اراکی» است. (ص 701)

الماس اشک

«از خیام سوخته، خاکستری جا مانده بود»[i]

از پرستو‌ها، فقط مشت پری جا مانده بود

 

از بهاری سبز، هفتاد و دو سرو سرفراز

از تمام عشق، نخل بی‌سری جا مانده بود

 

در نگاه علقمه، در قلبِ امواج فرات

آرزوی بوسه‌ی آب‌آوری جا مانده بود

 

تا برافرازد به گردون، پرچم آزادگی

دست ساقی در کنار ساغری جا مانده بود

 

در میان قتلگاه عشق، اسبی بی‌سوار

خسته و آشفته با چشم تری جا مانده بود

 

نغمه‌ی لالایی جان‌سوز، در آغوش باد

پهلوی گهواره، آه مادری جا مانده بود

 

لاله‌ای تب‌دار بود امّا پرستاری نداشت

در میان شعله، تنها بستری جا مانده بود

 

برگ نسرین و شقایق بود در توفان، رها

در پناه خار‌ها، نیلوفری جا مانده بود

 

برق یاقوت و زمرّد بود یا الماس اشک؟

یا نگینِ گوشوارِ دختری جا مانده بود؟

 

کاروان آهسته می‌رفت و به دست ساربان

از سر‌انگشت وفا، انگشتری جا مانده بود

 

 


[i]. این مصراع از «خداداد نورایی اراکی» است. (ص 701)

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×