مشخصات شعر

ناگفته‌ها

نشود شعر تَری مدح و ثنایت بانو!

کو رسایی که نویسد به رثایت بانو!

 

جای دارد که هزاران چو امینی، عالِم

الغدیری بنویسند برایت بانو!

 

آذری از دل یک نوحه خروشد به غمت

تاج واعظ شکند روز عزایت بانو!

 

جودی از مقبره‌اش کنج حرم برخیزد

حال خود را بنویسد به هوایت بانو!

 

تا مؤیّد به سر ذوق بیاید طبعش

عشقی از عشق بگوید به فدایت بانو!

 

نخل، هر جا که ببینم به سر ذوق آیم

تا چو میثم بشوم خاک به پایت بانو!

 

همّت حیدری و لطف علی می‌خواهد

که کسی نشر دهد شرح بلایت بانو!

 

رستگار است که نقش است به آیینه دلش

نظری کن ز کرم سوی گدایت بانو!

 

هاشمی گفت به من تربت اصل است؛ بلی

خاک زوّار تو و صحن و سرایت بانو!

 

کاش مانند حسان پیرغلامت بشوم

یا که سرباز شوم زیر لوایت بانو!

 

«دیدی از حنجر او خون خدا می‌جوشد»[1]

ای فدای قد از داغ دو تایت! بانو!

 

مقطع شعر، مراد دل انسانی شد

نشود شعر تَری مدح و ثنایت بانو!

 


[1]- وامی از نادعلی کربلایی.

ناگفته‌ها

نشود شعر تَری مدح و ثنایت بانو!

کو رسایی که نویسد به رثایت بانو!

 

جای دارد که هزاران چو امینی، عالِم

الغدیری بنویسند برایت بانو!

 

آذری از دل یک نوحه خروشد به غمت

تاج واعظ شکند روز عزایت بانو!

 

جودی از مقبره‌اش کنج حرم برخیزد

حال خود را بنویسد به هوایت بانو!

 

تا مؤیّد به سر ذوق بیاید طبعش

عشقی از عشق بگوید به فدایت بانو!

 

نخل، هر جا که ببینم به سر ذوق آیم

تا چو میثم بشوم خاک به پایت بانو!

 

همّت حیدری و لطف علی می‌خواهد

که کسی نشر دهد شرح بلایت بانو!

 

رستگار است که نقش است به آیینه دلش

نظری کن ز کرم سوی گدایت بانو!

 

هاشمی گفت به من تربت اصل است؛ بلی

خاک زوّار تو و صحن و سرایت بانو!

 

کاش مانند حسان پیرغلامت بشوم

یا که سرباز شوم زیر لوایت بانو!

 

«دیدی از حنجر او خون خدا می‌جوشد»[1]

ای فدای قد از داغ دو تایت! بانو!

 

مقطع شعر، مراد دل انسانی شد

نشود شعر تَری مدح و ثنایت بانو!

 


[1]- وامی از نادعلی کربلایی.

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×