مشخصات شعر

شب عاشورا

خدا کند نرود امشب و سحر نشود!

 که روز ما ز شب تار، تیره‌تر نشود

 

چه فتنه‌ها که به دنبال این سحر نبُوَد

 خدا کند نرود امشب و سحر نشود!

 

خدا کند که به حشر انتها شود امشب

 که حشر واقعه‌ی کربلا دگر نشود

 

شب اسارت پرده‌نشین خاص خداست

 چه می‌شود که اگر صبح، پرده‌در نشود؟

 

شب شهادت نوباوگان فاطمه است

 خدا کند که سحرگاه، جلوه‌گر نشود!

 

خدا کند نرود امشب و نیاید صبح!

 که داغ زینب مظلومه، تازه‌تر نشود

 

خدا کند نشود صبح باز! تا زینب

 ز داغ مرگ دو فرزند، خونْ‌جگر نشود

 

خدا کند نشود صبح، این شب عاشور!

 که یادگار حسن را کفن به بر نشود

 

خدا کند نشود صبح! تا گلوى على

 نشان تیر ستم در کف پدر نشود

 

خدا کند که فتد دست حرمله از کار!

 و یا هر آن چه زند تیر، کارگر نشود!

 

شب وداع على اکبر است با لیلى

 وداع مادر و فرزند، مختصر نشود

 

گمان به مردن لیلى بُوَد ز داغ على

 خدا کند که ز داغ پسر، خبر نشود!

 

خدا کند نشود صبح! تا به دشت بلا

 به خاک و خون، تن عبّاس، غوطه‌ور نشود

 

سر حسین ز پیکر جدا شود فردا

 خوش است ظلمت امشب؛ بگو به سر نشود

 

خدا کند ندمد صبح! تا که فردا شب

 خیام آل على، طعمه‌ی شرر نشود

 

ولى اگر نبُوَد آبِ خونِ این شهدا

 نهال دین خداوند، بارور نشود

 

قیام حق به قیام حسین، پیوند است

 قیام حق نشود، این قیام اگر نشود

 

فراق کرببلا می‌کشد «مؤیّد» را

مگر جوار پدر، قسمت پسر نشود

 

 

شب عاشورا

خدا کند نرود امشب و سحر نشود!

 که روز ما ز شب تار، تیره‌تر نشود

 

چه فتنه‌ها که به دنبال این سحر نبُوَد

 خدا کند نرود امشب و سحر نشود!

 

خدا کند که به حشر انتها شود امشب

 که حشر واقعه‌ی کربلا دگر نشود

 

شب اسارت پرده‌نشین خاص خداست

 چه می‌شود که اگر صبح، پرده‌در نشود؟

 

شب شهادت نوباوگان فاطمه است

 خدا کند که سحرگاه، جلوه‌گر نشود!

 

خدا کند نرود امشب و نیاید صبح!

 که داغ زینب مظلومه، تازه‌تر نشود

 

خدا کند نشود صبح باز! تا زینب

 ز داغ مرگ دو فرزند، خونْ‌جگر نشود

 

خدا کند نشود صبح، این شب عاشور!

 که یادگار حسن را کفن به بر نشود

 

خدا کند نشود صبح! تا گلوى على

 نشان تیر ستم در کف پدر نشود

 

خدا کند که فتد دست حرمله از کار!

 و یا هر آن چه زند تیر، کارگر نشود!

 

شب وداع على اکبر است با لیلى

 وداع مادر و فرزند، مختصر نشود

 

گمان به مردن لیلى بُوَد ز داغ على

 خدا کند که ز داغ پسر، خبر نشود!

 

خدا کند نشود صبح! تا به دشت بلا

 به خاک و خون، تن عبّاس، غوطه‌ور نشود

 

سر حسین ز پیکر جدا شود فردا

 خوش است ظلمت امشب؛ بگو به سر نشود

 

خدا کند ندمد صبح! تا که فردا شب

 خیام آل على، طعمه‌ی شرر نشود

 

ولى اگر نبُوَد آبِ خونِ این شهدا

 نهال دین خداوند، بارور نشود

 

قیام حق به قیام حسین، پیوند است

 قیام حق نشود، این قیام اگر نشود

 

فراق کرببلا می‌کشد «مؤیّد» را

مگر جوار پدر، قسمت پسر نشود

 

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×