مشخصات شعر

غوغاى نهفته

آمد آن که چون به دنیا آمد

دنیایى به شور و غوغا آمد

 

در جانش نهفته غوغایى بود

تا بر پا کند به دنیا آمد

 

کانونى ز عشق از پا تا سر

یا مرآت حق سراپا آمد

 

قنداقش به عرش اعلا بر شد

چون امر از علىّ اعلا آمد

 

چون عیسى به آسمان‌ها می‌رفت

چون موسى ز طور سینا آمد

 

در بازار عشق حق، جان‌بازی

امروز از برای سودا آمد

 

پیمان بسته بود چون با یزدان

در پیمانش، پای بر جا آمد

 

او پروانه، دین‌فروزان شمعش

تا سوزد، بدون پروا آمد

 

این گوهر ز مخزن یاسین بود

این مرجان ز درج لولا آمد

 

گه گوید نبی «حسینٌ منّی»

گه گوید حسین زهرا آمد

 

من عاجز ز وصف این مولودم

توصیفش به فجر و طاها آمد

 

گریان کرد جمع را امّا خود

هم‌چون گل، شکفته‌سیما آمد

 

چون بشْکفت آن گل روح‌افزا

صدها مرغ جان به آوا آمد

 

کای آزادگان! ز جا برخیزید

با شور و شعف که مولا آمد

 

مولایی دلیر و والاهمّت

تمثالی ز عشق و تقوا آمد

 

در طف چون که دید با نامردان

نتوان از در مدارا آمد،

 

یارانش به خاک چون افتادند

با لشکر به رزم، تنها آمد

 

با نیروى صبر بعد از یک چند

فائق بر شکست اعدا آمد

 

هم امروز نهضتش پا برجاست

هم فردا چو نسل فردا آمد

 

هان! در زیر پرچمش چون «سرباز»

باید با دو صد تمنّا آمد

 

یا چون ذرّه در پناه خورشید

یا چون قطره، سوى دریا آمد

 

بارى؛ زیر پرچمى خون‌آلود

باید با دلى مصفّا آمد

 

غوغاى نهفته

آمد آن که چون به دنیا آمد

دنیایى به شور و غوغا آمد

 

در جانش نهفته غوغایى بود

تا بر پا کند به دنیا آمد

 

کانونى ز عشق از پا تا سر

یا مرآت حق سراپا آمد

 

قنداقش به عرش اعلا بر شد

چون امر از علىّ اعلا آمد

 

چون عیسى به آسمان‌ها می‌رفت

چون موسى ز طور سینا آمد

 

در بازار عشق حق، جان‌بازی

امروز از برای سودا آمد

 

پیمان بسته بود چون با یزدان

در پیمانش، پای بر جا آمد

 

او پروانه، دین‌فروزان شمعش

تا سوزد، بدون پروا آمد

 

این گوهر ز مخزن یاسین بود

این مرجان ز درج لولا آمد

 

گه گوید نبی «حسینٌ منّی»

گه گوید حسین زهرا آمد

 

من عاجز ز وصف این مولودم

توصیفش به فجر و طاها آمد

 

گریان کرد جمع را امّا خود

هم‌چون گل، شکفته‌سیما آمد

 

چون بشْکفت آن گل روح‌افزا

صدها مرغ جان به آوا آمد

 

کای آزادگان! ز جا برخیزید

با شور و شعف که مولا آمد

 

مولایی دلیر و والاهمّت

تمثالی ز عشق و تقوا آمد

 

در طف چون که دید با نامردان

نتوان از در مدارا آمد،

 

یارانش به خاک چون افتادند

با لشکر به رزم، تنها آمد

 

با نیروى صبر بعد از یک چند

فائق بر شکست اعدا آمد

 

هم امروز نهضتش پا برجاست

هم فردا چو نسل فردا آمد

 

هان! در زیر پرچمش چون «سرباز»

باید با دو صد تمنّا آمد

 

یا چون ذرّه در پناه خورشید

یا چون قطره، سوى دریا آمد

 

بارى؛ زیر پرچمى خون‌آلود

باید با دلى مصفّا آمد

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×