مشخصات شعر

لرزۀ گهواره

در آن زمان که مرغ خوش‌الحان کربلا

«هَل مِن مُعین» سرود به بُستان کربلا

 

گهواره‌ای به لرزه درآمد وَ کودکی

لبّیک زد به یاری سلطان کربلا

 

گفت: ای پدر! بیا و مرا همرهت ببر

از خیمه‌گاه، جانب میدان کربلا

 

در بر گرفت، کودک لب‌تشنه را پدر

کآبش دهد ز نهرِ خروشان کربلا

 

ناگه عدو ز تیرِ خدنگِ سه شعبه ریخت

آبی به حلقِ نوگلِ خندان کربلا

 

آن گل به خنده گفت که افغان نمی‌کنم

افغان برای آب، پدر جان! نمی‌کنم

 

لرزۀ گهواره

در آن زمان که مرغ خوش‌الحان کربلا

«هَل مِن مُعین» سرود به بُستان کربلا

 

گهواره‌ای به لرزه درآمد وَ کودکی

لبّیک زد به یاری سلطان کربلا

 

گفت: ای پدر! بیا و مرا همرهت ببر

از خیمه‌گاه، جانب میدان کربلا

 

در بر گرفت، کودک لب‌تشنه را پدر

کآبش دهد ز نهرِ خروشان کربلا

 

ناگه عدو ز تیرِ خدنگِ سه شعبه ریخت

آبی به حلقِ نوگلِ خندان کربلا

 

آن گل به خنده گفت که افغان نمی‌کنم

افغان برای آب، پدر جان! نمی‌کنم

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×