مشخصات شعر

آخرین وصیت

آسمان مدینه در سینه

کوهی از بغض و عقده‌ها دارد

چون شنیده امام آینه‌ها

قصد ترک مدینه را دارد

 

کوچه‌های مدینه می‌دیدند

لحظۀ تلخ رفتن وی را

صحنۀ التماس کاسۀ آب

لرزش دست حضرت زهرا

 

به زنان قبیله‌اش فرمود:

مرهمی بهر زخم هجران نیست

من به این شهر برنمی‌گردم

احتیاجی به آب و قرآن نیست!

 

توشه راهم به روح پیغمبر

صلوات و سلام هدیه کنید

چند روزی برای غربت من

ای زنان مدینه گریه کنید

 

بین ایتام با رعایت عدل

همۀ ثروتم شود قسمت

خانۀ ساده و محقر من

تا ابد وقف روضه و هیئت

 

طبق معمول هر شب جمعه

مجلس روضه باز پابرجاست

همه شرکت کنید ای مردم

بانی روضه مادرم زهراست

 

خوب بر آخرین وصیت من

گوش جان ـ ای قبیله ـ بسپارید

بر مزار غریب اجدادم

در بقیع شمع و لاله بگذارید

 

این سفارش همیشه اشکم را

می‌برد در خروش و جزر و مد

بر سر قبر مادر عباس

حرف مشک و عطش نباید زد

آخرین وصیت

آسمان مدینه در سینه

کوهی از بغض و عقده‌ها دارد

چون شنیده امام آینه‌ها

قصد ترک مدینه را دارد

 

کوچه‌های مدینه می‌دیدند

لحظۀ تلخ رفتن وی را

صحنۀ التماس کاسۀ آب

لرزش دست حضرت زهرا

 

به زنان قبیله‌اش فرمود:

مرهمی بهر زخم هجران نیست

من به این شهر برنمی‌گردم

احتیاجی به آب و قرآن نیست!

 

توشه راهم به روح پیغمبر

صلوات و سلام هدیه کنید

چند روزی برای غربت من

ای زنان مدینه گریه کنید

 

بین ایتام با رعایت عدل

همۀ ثروتم شود قسمت

خانۀ ساده و محقر من

تا ابد وقف روضه و هیئت

 

طبق معمول هر شب جمعه

مجلس روضه باز پابرجاست

همه شرکت کنید ای مردم

بانی روضه مادرم زهراست

 

خوب بر آخرین وصیت من

گوش جان ـ ای قبیله ـ بسپارید

بر مزار غریب اجدادم

در بقیع شمع و لاله بگذارید

 

این سفارش همیشه اشکم را

می‌برد در خروش و جزر و مد

بر سر قبر مادر عباس

حرف مشک و عطش نباید زد

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×