مشخصات شعر

معراج

ابر تیره روی ماه آسمانم را گرفت

کربلا از من عموی مهربانم را گرفت

 

وقت دلتنگی همیشه او کنارم می‌نشست

بی‌وفا دنیا انیس و همزبانم را گرفت

 

از سر دوش عمویم عرش حق معلوم بود

«منکر معراج» از من نردبانم را گرفت

 

من به قول آن عمو فهمم ورای سِنّم است

دیدن تنهایی بابا توانم را گرفت

 

روز عاشورا چه روزی بود؟ حیراتم هنوز

جانِ کوچک تا بزرگ خاندانم را گرفت

 

خرمنِ جسمی نحیف و آتشِ داغی بزرگ

درد رد شد از تنم، روح و روانم را گرفت

 

تار شد تصویر عمه، از سفر بابا رسید!

«آن مَلک» آهی کشید و بعد جانم را گرفت

معراج

ابر تیره روی ماه آسمانم را گرفت

کربلا از من عموی مهربانم را گرفت

 

وقت دلتنگی همیشه او کنارم می‌نشست

بی‌وفا دنیا انیس و همزبانم را گرفت

 

از سر دوش عمویم عرش حق معلوم بود

«منکر معراج» از من نردبانم را گرفت

 

من به قول آن عمو فهمم ورای سِنّم است

دیدن تنهایی بابا توانم را گرفت

 

روز عاشورا چه روزی بود؟ حیراتم هنوز

جانِ کوچک تا بزرگ خاندانم را گرفت

 

خرمنِ جسمی نحیف و آتشِ داغی بزرگ

درد رد شد از تنم، روح و روانم را گرفت

 

تار شد تصویر عمه، از سفر بابا رسید!

«آن مَلک» آهی کشید و بعد جانم را گرفت

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×