مشخصات شعر

دو برگ سبز

هم رنگ غم، به معنی غربت

این سان مکن نگاه، خدا را!

در خیمه، جای خالی یاران

بر خاک، پیکر شهدا را

 

گفتی رسیده نوبت رفتن

با شور آن نوای حماسی

تا باز، واژه واژه  بمویم

در فصل گریه‌های حماسی

 

خواندی دوباره آیۀ باران

با رعد و برق چشم و صدایت

بنگر دو برگ سبز مرا هم

در نوبهار کرب و بلایت

 

افتد به خون اگر تن عونم

بر خاک، پیکر تو مبادا!

دارد محمّدم سر یاری

بر نیزه‌ها سر تو مبادا!

 

هان! عون من، محمّد من، نه!

ای در کف تو هستی زینب!

رخصت! که رنگ سرخ بگیرد

نقش خداپرستی زینب

 

مولا! اگر چه نیست مقدّر

اینجا به تن کنم کفنم را

در این سکوت غم‌زده بشنو

فریاد پاره های تنم را:

 

«ای پیروان فرقۀ کوری!

ماییم ما؛ دو زادۀ جعفر

از شور «یا سیوف خذینی»

سرشار، مثل قاسم و اکبر»

 

حالا غروب، چند پرنده

هم رنگ لاله‌های بهاری

پرواز و بعد ... در رگ فردا

«هل من معین» خون تو جاری

 

می‌مانم و به لهجۀ حیدر

انگار  بی‌تو،  تیغ به دستم

در وصف رفتن تو نویسم

مضمونی از دریغ به دستم

 

دو برگ سبز

هم رنگ غم، به معنی غربت

این سان مکن نگاه، خدا را!

در خیمه، جای خالی یاران

بر خاک، پیکر شهدا را

 

گفتی رسیده نوبت رفتن

با شور آن نوای حماسی

تا باز، واژه واژه  بمویم

در فصل گریه‌های حماسی

 

خواندی دوباره آیۀ باران

با رعد و برق چشم و صدایت

بنگر دو برگ سبز مرا هم

در نوبهار کرب و بلایت

 

افتد به خون اگر تن عونم

بر خاک، پیکر تو مبادا!

دارد محمّدم سر یاری

بر نیزه‌ها سر تو مبادا!

 

هان! عون من، محمّد من، نه!

ای در کف تو هستی زینب!

رخصت! که رنگ سرخ بگیرد

نقش خداپرستی زینب

 

مولا! اگر چه نیست مقدّر

اینجا به تن کنم کفنم را

در این سکوت غم‌زده بشنو

فریاد پاره های تنم را:

 

«ای پیروان فرقۀ کوری!

ماییم ما؛ دو زادۀ جعفر

از شور «یا سیوف خذینی»

سرشار، مثل قاسم و اکبر»

 

حالا غروب، چند پرنده

هم رنگ لاله‌های بهاری

پرواز و بعد ... در رگ فردا

«هل من معین» خون تو جاری

 

می‌مانم و به لهجۀ حیدر

انگار  بی‌تو،  تیغ به دستم

در وصف رفتن تو نویسم

مضمونی از دریغ به دستم

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×