مشخصات شعر

رودی در آستانۀ دریا

آنک

مردی در آستانۀ  تردید

ایستاد

و انتخاب آخر خود را

لختی درنگ کرد

وقتی دوباره باز به راه افتاد

هرگام او

هزار شهادت بود

آمد

آمد

آمد

با ریسمان عاطفه در گردن

تا خیمه­‌گاه وحی

رودی در آستانۀ  دریا

درنگ کرد

اجازت را،

از پیش از این خویش تبری کرد

پناه یافت

و برگشت

میدان تفته منتظرش بود

خدای را

«حرّ»

نامی سزای صاحب خود بود

رودی در آستانۀ دریا

آنک

مردی در آستانۀ  تردید

ایستاد

و انتخاب آخر خود را

لختی درنگ کرد

وقتی دوباره باز به راه افتاد

هرگام او

هزار شهادت بود

آمد

آمد

آمد

با ریسمان عاطفه در گردن

تا خیمه­‌گاه وحی

رودی در آستانۀ  دریا

درنگ کرد

اجازت را،

از پیش از این خویش تبری کرد

پناه یافت

و برگشت

میدان تفته منتظرش بود

خدای را

«حرّ»

نامی سزای صاحب خود بود

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×