مشخصات شعر

گل نیلوفر

 

آهسته می‌سوزد در آتش بال‌هایم، بابا ببین گنجشک بی‌بال و پرت را

آن دست‌های بی مروّت می‌کشاند، بر خارها با تازیانه دخترت را

 

بابا ببین! این گرگ‌های وحشی شام، امشب برهنه‌پایمان زنجیر کردند

در کوچه‌ها با شور و دف ما را دواندند، دیدی صبوری‌های یاس پرپرت را

 

بین خرابه گریه‌های بی‌قرارم، آرامش یک شهر را آشفته کرده

با قصه‌های کودکانه عمّه هر شب، آرام کرده دختر بی‌مادرت را

 

حس می‌کنم در خواب و رؤیایم تو هستی، با هر بهانه بی‌قرار شانه‌هایت

لب می‌گشایم با زبانی کودکانه، لالایی زیبا و ناز آخرت را

 

می‌سوزم از فرط عشق کنج خرابه، حس می‌کنم هر لحظه داغ رفتنت را

جان می‌دهم با بوسه‌های بی‌قراری، لب‌های خشک ساقۀ نیلوفرت را

 

حالا به یاد دست‌های مهربانت، سر می‌گذارم روی خاک سرد و خاموش

آهسته پرپر می‌زنم بر دامن تو، وقتی‌که می‌بینم سر بی پیکرت را

***

مشتاق دیدار رُخ ماهی سه ساله، در آسمان صدها ملائک پرگشودند

بُردند در آغوش خود با مهربانی، آن یادگار کوچک پیغمبرت را

گل نیلوفر

 

آهسته می‌سوزد در آتش بال‌هایم، بابا ببین گنجشک بی‌بال و پرت را

آن دست‌های بی مروّت می‌کشاند، بر خارها با تازیانه دخترت را

 

بابا ببین! این گرگ‌های وحشی شام، امشب برهنه‌پایمان زنجیر کردند

در کوچه‌ها با شور و دف ما را دواندند، دیدی صبوری‌های یاس پرپرت را

 

بین خرابه گریه‌های بی‌قرارم، آرامش یک شهر را آشفته کرده

با قصه‌های کودکانه عمّه هر شب، آرام کرده دختر بی‌مادرت را

 

حس می‌کنم در خواب و رؤیایم تو هستی، با هر بهانه بی‌قرار شانه‌هایت

لب می‌گشایم با زبانی کودکانه، لالایی زیبا و ناز آخرت را

 

می‌سوزم از فرط عشق کنج خرابه، حس می‌کنم هر لحظه داغ رفتنت را

جان می‌دهم با بوسه‌های بی‌قراری، لب‌های خشک ساقۀ نیلوفرت را

 

حالا به یاد دست‌های مهربانت، سر می‌گذارم روی خاک سرد و خاموش

آهسته پرپر می‌زنم بر دامن تو، وقتی‌که می‌بینم سر بی پیکرت را

***

مشتاق دیدار رُخ ماهی سه ساله، در آسمان صدها ملائک پرگشودند

بُردند در آغوش خود با مهربانی، آن یادگار کوچک پیغمبرت را

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×