دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
چشمۀ جاری

سینا شدن، سینا شدن، سینا شدن داری

با این بدن اندازۀ صحرا شدن داری

 

آتش فروزان است قدر شعله‌ای،‌ اما

این وادی طور است، پس موسی شدن داری

 

تاج اصحاب، یا علی اکبر

دل حرم می‌شود سحرگاهی

که شود صحن دیده تر گاهی

 

قطرۀ آب در مرور زمان

می‌کند در حجر اثر گاهی

تا قتلگه

در رفتن با شتاب چون تیر شدی

برگشتی و قد کمان چو شمشیر شدی

 

تا قتلگه عمه مگر عمری راه است؟

در رفتن و آمدن چرا پیر شدی؟ 

داغ سنگین

این داغ بزرگی است، جگر می‌فهمد

سنگین‌تر از آن نیست، کمر می‌فهمد

 

افتاد علی اکبر و... بابایش...وای

باید که پدر شوی، پدر می‌فهمد

 

محمد با علی

از پیمبر یا خدا دربارۀ حیدر بپرس

یعنی از گوهرشناسان قیمت گوهر بپرس

 

معنی مرد خدا را نیمه شب از نخل‌ها

معنی شیر خدا را روز از لشکر بپرس

زینب آیینه و قرآن به روی دست گرفته

گل باغ دل لیلا، علی اکبر، علی اکبر

ای به دستت دل بابا، علی اکبر، علی اکبر

 

زینب آیینه و قرآن به روی دست گرفته

شده از عشق تو شیدا، علی اکبر، علی اکبر

 

شبنم

به روی برگ گل، شبنم نشسته

به سوگ تشنه‌ای، زمزم نشسته

 

به روی حنجر ششماهه با تیر

سه تا بوسه کنار هم نشسته

برگشتن علی اکبر از میدان و طلب نمودن آب از پدر بزرگوار

 

نوجوان شاه دین از رزمگاه

العطش گویان رسیدی نزد شاه

 

پر شد از ساقی لبالب جام او

غرقه خون جمله اندام او

 

سفارشات امام علیه‌السلام به علی اکبر

جان شیرین لحظه‌ای کم کن شتاب

تا که مخبر گردی از گفتار باب

 

تیغ کج باشد خم ابروی تو

هم کمند دشمنان گیسوی تو

 

اذن دادن حضرت سیدالشهداء (ع) به علی اکبر

 

در جواب نور چشم خویشتن

گفت آن سر خدای ذوالمنن

 

ماه من اینقدر طنازی مکن

جان من با جان خود بازی مکن

 

اذن میدان خواستن علی اکبر از پدر بزرگوار

 

باز دل سیل رخ دلبر کند

ز اشک خونین دامنم را تر کند

 

خامه امشب سد بابم می‌شود

صفحه دفتر حجابم می‌شود

 

شبیه حضرت خورشید آسمانی بود

کسی که عاشق چشمان مست دریا شد پرید سمت خدا سمت عشق زیبا شد

چه سرنوشت غریبی، طلوع کن خورشید خدا نوشته تو را تا که آب رسوا شد

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×