دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
مهمان رسول الله

صحرا به صحرا، کو به کو هر روز

گفتیم از جان رسول الله

از آن شهید بی سری که بود

این بار مهمان رسول الله

 

لا تَدْعُونّی‌ات زده آتش به قلب‌ها

یک گوشۀ بقیع کنار چهار قبر مشغول گریه زاری و سرگرم مرثیه لا تَدْعُونّی‌ات زده آتش به قلب‌ها ای بهترین ادامۀ زهرای مرضیه

 

لشگری از طوفان

سر بریدند ز فریاد تو گر هلهله‌ها صبر کن جان مده که دادرسی می‌آید سر خود را به روی دامن سبزش بگذار «که ز انفاس خوشش بوی کسی می‌آید»

 

دانه دانه شده تسبیح تنت

فرش خون پهن شده بر بدنت

غارت نیزه شده پیرهنت

پاره پاره پیکری مانده ز تو

دانه دانه شده تسبیح تنت

ز داغش خون به دل‌ها شد

یه داغی تو دلم دارم

فقط شوق حرم دارم

کار من حسرته، آه

بخون شعرم رو، غم دارم

مقتل انگار پر از غوغا شد

کار را یکسره کرد و پا شد

دور شد از همگان، تنها شد

مقتل انگار پر از غوغا شد

سر پیراهن او دعوا شد

نور عین من

کشمکش بهر پیروهن نکنید

سر غارت بزن بزن نکنید

نیزه را داخل دهن نکنید

جسم او را اگر کفن نکنید

فکر این تشنۀ صدایت باش

خیمه‌ها را یکی‌یکی گشتم

تا که امشب تو را نگاه کنم

تا دل سیر گریه‌ای بکنیم

تا دم صبح آه آه کنم

 

لطف و عطا و کرم مستزاد

ای ز ازل قالب روحانی‌ات

لطف و عطا و کرم مستزاد

تا ابدالدّهر، کرمخانه‌ات

ای پسر فاطمه آباد باد

شمع خرابه

دیدم به خواب شمع خرابه شدی پدر

گفتم: چگونه بی تو شبم را سحر بُوَد؟

گفتی: قرار آخر من با تو امشب است؛

بابا برای وصل تو، چشمم به در بُوَد

خرابه

بابا معجرم رو با خودت بیار

زَر و زیوَرم رو با خودت بیار

حالا که داری میای اگه میشه

داداش اصغرم رو با خودت بیار

خاطرات زیارت

خاطرات زیارتی هرچند

از نظر غالباً نخواهد رفت

آخرین بار که حرم رفتم

هرگز از یاد من نخواهد رفت

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×