دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
دلتان را به کربلا بردند

کوچه کوچه مدینه لبریز از

عطر و بوی محمّدی شده است

به تن شهر باز گشته حیات

غرق در رفت و آمدی شده است

 

چشمه و رود

باید اول خانه را در می‌‌‌زدند

از در و دیوار بالا آمدند

 

پیر ما مشغول با معبود بود

روی چشمش چشمه بود و رود بود

 

از مدینه تا کربلا

ناگهان سجّاده را از زیر پایش می‌‌‌کشند

مثل حیدر در میان کوچه‌هایش می‌‌‌کشند

 

نامسلمان‌‌ها به فکر سنّ و سالش نیستند

پابرهنه، بی عمامه، بی عبایش می‌‌‌کشند

 

غزل‌های فرات

باز هم کوچه و یک لشگرِ بی عمامه

باز افتاده وسط، حیدرِ بی عمامه

 

دود از یک طرف و هلهله از سمت دگر

کوچه لبریز شد از یک سرِ بی عمامه

 

بزم عدو

از مهر، آسمان مدینه اثر نداشت

من سفره‌ام کباب، به غیر از جگر نداشت

 

«ما آن شقایقیم که با داغ زاده‌ایم»

جز داغ دل، نصیب، جگر بیشتر نداشت

 

هفتاد و دو تا یارت اگر بود چه می‌‌‌شد؟

 

بر گردۀ خود مثل علی نان و رطب داشت

صادق همه صبح است، چه در خلوت شب داشت؟

 

شب تیره و تار و ظلمات است، پر از ظلم

صد سال پر از ظلمت جهلی که عرب داشت

 

نه تنها عید ما، عید حسین است

 

چه زود از دست ما ماه خدا رفت

مه تسبیح و تهلیل و دعا رفت

مه احیا مه شب زنده‌داری

مه روزه مه صدق و صفا رفت

 

صفای باران

 

بر سینه طراوت بهاران بخشند

بر دیدۀ ما صفای باران بخشند

 

تا عید سعید فطر اعلام شود

یکباره گناه روزه داران بخشند

 

رمز شروع گریه با ذکر حسین است

 

شاید کسی حال مرا پرسیده باشد

یا اشک چشمان ترم را دیده باشد

 

حق دارد این قلبی که مهمان خدا بود

از دوری ماه خدا رنجیده باشد

 

امیدِ چشم تر

ای خیر نالۀ سحری، صاحب الزمان

از درد ما که باخبری، صاحب الزمان

 

ما ندبه‌های پشت سر مرکب توایم

پایان راه در به دری صاحب الزمان

آرامگاه لاله‌های پرپر

کاش اینجا داشت تکه سایه بانی لااقل

کاش می‌‌دادند بر گریه زمانی لااقل

 

کاشکی می‌‌‌شد بریزی آب بر قبر حسن

کاش اینجا داشت شب‌‌ها روضه‌خوانی لااقل

 

سوی ‌ام البنبن سلام کنیم

می‌رسد از مدینه بوی غم

فاطمه باز دیده گریان شد

چونکه قبر چهار فرزندش

در حریم بقیع ویران شد

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×