دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
خورشیدهای توأمان

 

تمام چشم‌های تشنه حس کردند باران را

شبی که غنچه‌ها دیدند بیداد زمستان را

 

من از اشک ترنج وُ تیغ‌های سرخ می‌ترسم

چه دستی کرد پرپر، حُسن یوسف‌های گلدان را

 

لیالی رحمت

بیا که عبد مطیع خدا شدن خوب است

شبی به خاطر او سر به را شدن خوب است

 

تمام حرف، همین است که گنه نکنیم

ز آنچه نفس بخواهد، جدا شدن خوب است

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×