دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
خورشید آشنا

زائر خسته و دل‌آزرده

تا که از دور سامرا را دید

همۀ غصه‌ها و غم‌هایش

رفت و خورشید آشنا را دید

 

السلام علیک ای دو غریب...

السلام علیکما مسموم...

پس شکوه حریم سامره کو؟

السلام علیکما مظلوم…

سامرایی شده‌ام...

یازده بار جهان گوشۀ زندان کم نیست کنج زندان بلا گریۀ باران کم نیست

 

سامرایی شده‌ام، راه گدایی بلدم لقمه نانی بده، از دست شما نان کم نیست

 

قسمت کعبه نشد تا که طوافت بکند بر دل کعبه همین داغ فراوان کم نیست

از یوسف مصر، دلنشین‌تر بود

آن غایت حسن و لطف و دلبندی

از یوسف مصر، دلنشین‌تر بود

 

در کار شریعت خداوندی

جبریل، امین و او امین‌تر بود

 

عالم همه غرق لطف ایزد شد

هنگام ولادت محمّد شد

 

می‌خواهم از تو، تذکرۀ کربلا بده

در آسمان چشم تو رأفت گذاشتند

آثاری از طلوع محبت گذاشتند

 

با خلقت تو ای همۀ آبروی خلق

منّت سر اهالی خلقت گذاشتند

 

تو آمدی که ما همگی متحد شویم

نام تو را منادی وحدت گذاشتند

یک شب از شوق حسین و حسنش جان بدهیم

عاقبت زلف تو را باد به هم می‌ریزد

دل از این لطف خداداد به هم می‌ریزد

حرف شیرین شده، فرهاد به هم می‌ریزد

 

اینکه می‌آیی و رخساره بر افروخته‌ای

نکند باز دل غمزده‌ای سوخته‌ای

به روى گنبد خضرا کبوترى شده‌ام...

دوباره مطلع شعرم شده سلام شما

بلال طبع لطیفم شده غلام شما

 

دوباره رد شده‌اى از کنار و گوشۀ شهر

دوباره گم شده‌ام بین ازدحام شما

 

به هرطرف که نسیم عبایتان بوزد

بلند مى‌شوم آقا به احترام شما

روی این دوشت حسین و روی آن دوشت حسن

چشم تا وا می‌کنی چشم و چراغش می‌شوی مثل گل می‌خندی و شب بوی باغش می‌شوی شکل «عبدالله»ی و تسکین داغش می‌شوی می‌رسی از راه و پایان فراقش می‌شوی غصه‌اش را محو در چشم سیاهت می‌کند خوش به حال «آمنه» وقتی نگاهت می‌کند

دلم به یاد دل زین العابدین افتاد

امام عسکری آن آفتاب کشور جان

سپرد چند ورق نامه بر ابوالادیان

 

که ای ز کار تو راضی خدا و پیغمبر

برو مدائن و این نامه‌ها به همره ببر

یک کرببلا عطش برایش مانده

قلبی که به دست غصه‌ها زنجیر است

مانند هوای سامرا دلگیر است

 

آقای جوان شهر غم‌ها دیگر

از شدت ظلم این زمانه پیر است

 

در کربلا شرمندگی سهم علمدار است

وقتی امام عصر ما امشب عزادار است

برپایی این روضه‌ها واجب‌ترین کار است

 

پیراهن و شال عزا مولا به تن دارد

امشب تمام عرش با آقا عزادار است

 

بی جرم و تقصیری به زندان شد امامِ ما

یوسف به زندانی شدن آیا سزاوار است؟

یاد حسین می‌دمد از نای تشنه‌ات

 

آقای سامرا چقدر ناتوان شدی

خیلی شبیه مادر خود قد کمان شدی

عمری اسیر طعنه و زخم زبان شدی

تبعیدی مجاور یک پادگان شدی

حسنین‌اند روی دوش تو همچون خورشید

آیه آیه همه دم عطر جنان می‌آید وقتی از حُسن تو صحبت به میان می‌آید جبرئیلی که به آیات خدا مانوس است بشنود مدح تو را با هیجان می‌آید

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×