دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
راضی نمی‌شوم

کم‌تر کسی است در غم من، انجمن کند

از من سخن بیاورد، از من سخن کند

 

«دل‌های جمع را کند آشفته یاد من

راضی نمی‌شوم که کسی یاد من کند»[1]

 

نالۀ سکوت

 

یک ناله که از نهاد ما برمی‌خاست

 صد تن به سکوت ما ز جا برمی‌خاست

 

طفلى که ز سیلى به زمین می‌افتاد

 با ضربت تازیانه‌ها برمی‌خاست

شریک مصائب

 

از مهر تو هرگز نکند دل، زینب

 وز بعد تو کارش شده مشگل، زینب

 

تا با تو شریک در مصائب باشد

 سر می‌شکند به چوب محمل، زینب

تکمیل شهادت از اسارت

ای آن که به قلب‌ها امارت کردی

تکمیل شهادت از اسارت کردی

 

ماییم و تو و زیارتت، ای که به اشک

رگ‌های بریده را زیارت کردی!

 

عید جدید

شامیان! شام چرا شهر تماشا شده است؟

یا مگر عید جدیدی است که پیدا شده است؟

 

چه هیاهوست خدایا! درِ دروازه‌ی شام؟

بر ورود چه کس این گونه مهیّا شده است

 

محرم و نامحرم

 

هزاران چشم نامحرم تماشا می‌کند ما را

بگردان یا رب! از ناموس خود چشم تماشا را

 

شرار خجلتم سوزد که گوید نیزه‌داران را

که تا لختی ز محمل‌ها جدا سازند سرها را

 

 

طواف لاله ها

تا وطن در نینوا کردم، حسین!

 روز و شب چون نی نوا کردم، حسین!

 

کاروانت را اگر آورده‌ام

 بارها خود را فدا کردم، حسین!

 

اربعین حسینى

اى مونس دل! بیا و جانم باش

 مانند گذشته هم‌زبانم باش

 

برخیز و بگیر دست خواهر را

 اى پیکر پاره پاره! جانم باش

 

 

غیرت الله

اى سر خونین که با ما هم‌جوارى می‌کنى!

 باز هم در یارى دین، پافشارى می‌کنى

 

غیرت اللَّه! غیرتت نازم که بعد از مرگ هم

 با سر از ناموس قرآن، پاس‌دارى می‌کنى

 

وداع

امشب اى ماه! بر نمی‌آیى

 ز چه رو جلوه‌گر نمی‌آیى؟

 

همه جا را گرفته ظلمت شب

 مگر اى ماه! بر نمی‌آیى؟

اربعین

ما جدا از تو چه دیدیم، خدا می‌داند

تا چه دیدیم و شنیدیم، خدا می‌داند

 

این سفر بود چهل روز ولی در این راه

این چهل روز چه دیدیم، خدا می‌داند

 

بوسه باران سنگ‌ها

 

بر سر ببْریده‌ی دور از تنت هر دم سلام!

آفتاب روز کوفه! ماهتاب شام شام!

 

سر به روی نیزه و تن زیر سمّ اسب‌ها

من ندانم مادرت زهرا بگرید بر کدام

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×