دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
طفل سالخورده

از نیمه شب گذشته وخوابش نبرده بود

طفل سه ساله‌ای که دگر سالخورده بود

 

درگوشۀ خرابه به جای ستاره‌ها

 تا صبح زخم‌های تنش را شمرده بود

 

ازضعف نای پاشدن ازجای خود نداشت

آخر سه روز بود که چیزی نخورده بود

به مناسبت میلاد حضرت زینب (س)
مهتاب در حجاب

آنان که مشق اشک مرتب نوشته‌اند

با خط عشق این همه مطلب نوشته‌اند

 

آنان که بال گریه درآورده‌اند را

هم دوش انبیاء مقرب نوشته‌اند

ساک خود وا نکرده زائر شد

از سر پیچ جاده راه افتاد

با صفا صاف و ساده راه افتاد

پا برهنه پیاده راه افتاد

پدر خانواده راه افتاد

تشنه لب ماندن ساقی همه جا باب شده

عطش ازخشکی لب‌های توسیراب شده

آب ازهرم ترک‌های لبت آب شده

 

بعد از آنکه تولب تشنه عطش را کشتی

تشنه لب ماندن ساقی همه جا باب شده

 

اولین آرزویم هست همانی باشم...

هر که با خاک درت کام لبش بردارد

از همان کودکیش چشم به کوثر دارد

 

اولین آرزویم هست همانی باشم

که به لب، نام تو تا لحظۀ آخر دارد

سوم محرم؛ سری شبیه عمو

شاید که خواب دیده‌ام، این سر خیالی است

اما نه خواب هم که بود باز هم عالی است

 

مهمان من قدم به سر چشم ما گذار

هر چند دست سفرۀ این طفل خالی است

وارث کمال پدر

در رگ رگش نشانۀ خوی کریم بود

او وارث کمال پدر از قدیم بود

 

دست عمو به گیسوی او چون نسیم بود

این کودک شهید که گفته یتیم بود؟

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×