دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
خورشید کربلا

 

وقتی به روی نیزه سرت می‌شود بلند آه از نهاد دور و برت می‌شود بلند

 

زینب مقابل سر تو می‌خورد زمین گرچه دوباره پشت سرت می‌شود بلند

 

زینب به پای تشت تو از دست می‌رود

گل کرده در زمین، کرم آسمانیت

آغوش باز می‌رسد از مهربانیت

 

حالا بیا و سفره مینداز سفره‌دار

حالت خراب می‌شود و ناتوانیت

 

دارد مرا شبیه خودت پیر می‌کند

جان برده از تمام تنم نیمه‌جانیت

فکر دریا

وقتی گدایی را پناهی نیست دیگر

جز کوچۀ چشم تو راهی نیست دیگر

جز تو به حاجت‌ها الهی نیست دیگر

این جذبه‌ها خواهی نخواهی نیست دیگر

کرمِ بیان

تو تشنه می‌روی و زمان سفر شده

یا روزهای تیره‌تر از شب سحر شده

 

گرم بیان خواهش خشک لبت شدم

دیدم لبت ز خون گلوی تو تر شده

 

نگاه صمیمانه

عمو نگاه صمیمانۀ پدر داری

شکسته بالی و اما هنوز پر داری

 

دوباره مثل گذشته یتیم خواهم شد

اگر هوای غریبانۀ سفرداری

فرق

مهتاب روزگار پر از شام ما شدی

طوفان موج گریۀ این دیده‌ها شدی

 

امشب خدا ظهور تو را مستجاب کرد

وقتی درون سینۀ تنگم دعا شدی

 

به مناسبت وفات حضرت خدیجه (س)
اگر غلام حسینم، اگر که مست اباالفضل

گرفته حال دلم در هوای مادر زهرا

دو دیده‌ام شده باران برای مادر زهرا

 

هر آنچه دختر پاک و هر آنچه مادر خوب است

فدای مادر زینب، فدای مادر زهرا

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×