دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
خیمه‌گاه زخمی‌ آب

از خیمه‌گاه زخمی‌ آب دود حریق العطش تا عرش می‌رفت _ امداد را _ پیچیده در شولای طوفان مردی به نام آبی دریا به شط زد ....

گلگون کفنان

هشدار که یار ناامیدی نشوی

زنهار که غرقه در پلیدی نشوی

 

رفتند حسینیان و گلگون کفنان

هشدار در ین عرصه یزیدی نشوی

 

شرنگ عاشقی

یاری که پر از خون جگر شد جامش

این بود به روز واپسین پیغامش

 

آن کس که ره حسین  را می‌پوید

شهد است شرنگ عاشقی در کامش

 

پای در راه

بنگر که چگونه من رها کرد و گذشت

از خویش بریده، عزم ما کرد و گذشت

 

«هل من» چو شنید پای در راه نهاد

بر خون حسین اقتدا کرد و گذشت

گلزخم

 

آلاله خجل، ز روی کلام تو شد

گلگونه شفق ز برکت نام تو شد

 

رفتی به ره حسین  و در آخر کار

گلزخم گلوله، زیب اندام تو شد

 

مشت عطش سوز

 

روزی که ز دریای لبش دُر می‌رفت

نهر حرکاتش از عطش پر می‌رفت

 

یک جوی از آن مشت عطش سوز زلال

آهسته به آبیاری حر می‌رفت

 

قنوت تو

دریا به طلب از برهوت تو گذشت

یک قافله نعره در سکوت تو گذشت

 

آن روز اگر چه تشنه بودی ‌اما

صد رشته قنات از قنوت تو گذشت

 

پرسش سوزان

لب تشنه‌ام از سپیده آبم بدهید

جامی ز زلال آفتابم بدهید

 

من پرسش سوزان حسینم، یاران

با حنجرۀ عشق جوابم بدهید

 

لبیک زلال

 

دیروزت اگر رو به قتال آوردیم

در پاسخ تو زبان لال آوردیم

 

امروز به خیمه گاه آن دعوت ناب

صد علقمه لبیک زلال آوردیم

 

تشنۀ لبیک

بشتاب، برادر دلیرم بشتاب

عباس تویی تازه فراتی دریاب

 

چون بود شهید عشق در کرب و بلا

لب تشنۀ لبیک، نه لب تشنۀ آب

 

جواب بابا

 

آن جمله چو بر زبان مولا جوشید

از نای زمانه  نعرۀ  لا جوشید

 

تنها ز گلوی اصغر شش ماهه

خون بود که در جواب بابا جوشید

 

لبیک

 

آن دم که به سوی رزمگه باره کشید

آن نعرۀ عاشقی دگر باره کشید

 

لبیک گلوی کودک شش ماهه

خون بود که تا ستاره فواره کشید

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×