دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
شعشعۀ کبریا

جود خداوندی‌َ است در کف جودش شعشعۀ کبریاست ضوء وجودش

عرصۀ لاهوت شمّه‌ای ز حدودش هست حدودش ثُغور حیّ ودودش

قصۀ سربسته

قصّۀ سربستۀ جسم تو آخر باز شد قدر قرآن نبی آیات کوثر باز شد چشم من تار است یا اربا اربا گشته‌ای؟ یا که بر جانت زبان تیز خنجر باز شد؟

 

عرق فاطمی

خوشا به زینب کبری چه همدمی دارد

چه مونسی چه انیسی چه محرمی دارد

 

کسی که نوحه‌گر روضه‌ی علمدار است

کسی که از دم  چشمان خود یمی دارد

تدفین سرخ

آمدی تا کنار خیمۀ من، باز با خواهرت سخن داری

چه نیازی مرا صدا بزنی، با خودت عطر یاسمن داری

 

چه قَدَر جلوۀ تو طاهایی است، مثل باباست طرز لبخندت

چه قَدَر خندۀ تو زهرایی است، رنگ رخسارۀ حسن داری

ذرّه را جذبۀ خورشید قمر خواهد کرد

عاشقان را غم سر نیست که سر ناچیزست داغ این رنگ به سیمای جگر ناچیزست تیر این راه بر آیینه نشستن دارد سینه تا هست و دلی هست سپر ناچیزست

ابوتراب زمین

خدا همین که تو را آفرید تحسین کرد

برای شخص شخیصت بهشت تضمین کرد

 

خدا همین که تو را آفرید، ختم رسل

تمام عرش خدا را به شوق آذین کرد

چهار نشان از حسین

بگیر آینه را رو به چار خورشیدت که ناامید نماند تمام امّیدت

 

تو سیب شاخۀ ایمان مرتضی بودی که دست فاطمه از باغ آسمان چیدت

به مناسبت روز حافظ
ناگهان پرده برانداخته‌ای یعنی چه!

«علم عشق تو بر بام سماوات بریم»

دست در دست برآریم و به میقات بریم

 

«در ازل پرتو حسنت به تجلی دم زد»

گام در گام تو حق چشمه‌ای از زمزم زد

به مناسبت روز حافظ
آن شب قدر که این تازه براتش دادند

آن شب قدر که این تازه براتش دادند

فرصت درک دعای عرفاتش دادند

 

گفت از: «نون و قسم بر قلم و آنچه نوشت»

جوهر و لیقه و اوراق و دواتش دادند

 

تا که بنشیند و از کربُبَلا بنویسد...

از مسیحی که در آن دشت حیاتش دادند

 

صـد چـشـمه چـشـم، کوثـر و زمـزم بیـاوریـد

مـردم بسـاط گـریـه و مـاتـم بیـاوریـد

وقتش شده که بیرق و پرچم بیاورید

 

مــردم کتـیبه‌هـای حـسـینیـّه نـزد کیـسـت؟

«باز این چه شورش است که...عالم» بیاورید

ای مبتدا بهِ همۀ خیرها حسین!

کشتی شکست خوردۀ موج فرات‌ها!

ارکان آسمان به تو دارد ثبات‌ها

 

ای مبتدا بهِ همۀ خیرها حسین!

ای منتهی الیهِ تمام نجات‌ها

یک اربعین، کنار عدو، وای! وای! وای!

یک اربعین، به نیــزه ســر یـار دیده‌ام

یک اربعین، چو شمع به پایش چکیده‌ام

 

یک اربعین، به ضربۀ شلّاق ساربان

بر روی خــارهای مغــیلان دویده‌ام

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×