دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
ششم محرم؛ کبوترانه

کبوترانه از این خاک‌ها رها شده‌‌ای

برای درد یتیمانه‌ات دوا شده‌ای

 

ربوده باد ز رویت نقاب و می ‌بینم

چقدر شکل جوانی مجتبی شده‌ای

ششم محرم؛ نعلهای تازه

گلبرگ‌های یاسمنت زیر و رو شده

باغی از آهِ شعله زنت زیر و رو شده

 

پیراهنی که بر بدنت بود کنده‌اند

پیراهنی که شد کفنت زیر و رو شده

پنجم محرم؛ بمیرم

هر چند به یاران نرسیدم که بمیرم

دیدار تو می‌داد امیدم که بمیرم

 

دیدم که نفس می‌زنی و هیچ کَسَت نیست

من یک نفس این راه دویدم که بمیرم

سوم محرم؛ قرص نان تصدق

اگر چه زخمی و خاموش و سر جدا آورد

تو را برای من از عرشِ نی، خدا آورد

 

تو را به روی طبق، روی دست‌های بلند

برای گرمی این بزم بینوا آورد

سوم محرم؛ عمو کجاست؟

محله‌های یهودی ز خارها پُر بود

میان کوچه به زحمت به عمه‌اش می‌گفت

 

کمی مواظب من باش بین نامَحرم

چه حرف‌ها که در این ازدحام پیچیده

بوی محرم

بوی محرّم آمده ما را صدا کنید

ما را دوباره در غم خود مبتلا کنید

 

سالی به انتظار شما گریه کرده‌ایم

شاید به چشم ما قدمی آشنا کنید

مدح و مصیبت حضرت زینب (سلام الله علیها)

روشنگر است نالۀ پشت شرارها

چون آفتاب، در همۀ روزگارها

 

روشن‌تر است از همۀ روزها شبش

شب دیدنی ست، جلوۀ شب زنده‌دارها

آخرین ستاره

تا آخرین ستاره شب را شمرده است

اما سه شب گذشته و خوابش نبرده است

 

دست پدر نبود اگر بالشی نداشت

سر را به سنگ‌های خرابه سپرده است

حجم تیر

دیدنت در همۀ راه معما شده است

تو کجا، نیزه کجا، وای چه با ما شده است؟

 

دیدنت سخت ولی سخت‌تر از آن این است

باز هم حرمله سرگرم تماشا شده است

بس کن رباب

بس کن رباب نیمه‌ای از شب گذشته است

دیگر بخواب نیمه‌ای از شب گذشته است

 

کم خیره شو به نیزه، علی را نشان نده

گهواره نیست دست خودت را تکان نده

به پیشگاه حضرت قاسم بن الحسن (ع)

زیباتر از همیشه در این کربلا شدی

دیدی دلم گرفته مرا مجتبی شدی

 

لک زد دلم برای عمو گفتنت، بگو

لک زد دلم! چرا؟! چه شده؟ بی­ صدا شدی

آتشم زنید...

پروانه‌ام دوباره مرا آتشم زنید

هر لحظه هر نفس همه جا آتشم زنید

 

پای فرات، علقمه فرقی نمی‌کند

دست شماست تا که کجا آتشم زنید

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×