دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
دریاى خون

چون پیشواى عشق قدم در میان نهاد

مى‌‏سوخت ز آتشى که نهان داشت در نهاد

 

آن شمع جمع بود که بر پاى عهد خویش

تا آن دقیقه و دم آخر بایستاد

 

گل‌‏هاى داغ‏دار

بر گلبن رسول چو باد خزان گذشت

آمد بهار گریه و سیل از میان گذشت

 

افسرده گشت عالمى از آن خزان ولى

شد کربلا چنان که صفاش از جنان گذشت

 

داغ جهان‏سوز

تا به میان نام و داستان حسین است

اشک به دامان دوستان حسین است

 

زار ز بیداد دى شده است، چو بلبل

آن که دلش، مرغ بوستان حسین است

 

راز خلقت

حسین، جان عالم امکان است

حسین، راز خلقت انسان است

 

حسین، آن بزرگ‌ فداکارى است

که گفت: عدل و داد به از جان است

 

دانش‌کدۀ انسان‌ها

چون گل گلشن هستى ز نژاد عرب است

مى‌‏توان گفت: عرب، ملّت عالى‌نسب است

 

این گل سرسبد و مظهر انسانیّت

ز آب و خاک عرب است و عربش امّ و اب است

 

 

تجدید خاطرات

 

بگْذشت چون که روز سیه‏‌فام کربلا

شد آشکار، منظرۀ شام کربلا

 

کوس رحیل چون زده شد هم‌چو نفخ صور

افتاد لرزه باز بر اندام کربلا

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×