دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
سایۀ آفتاب

من مظهر صبر، زینب کبرایم

 هر جا که بُوَد حسین، من آن جایم

 

هر چند که آفتاب بى‌سایه بُوَد

 من سایه‌ی آفتاب عاشورایم

 

خواهر ثارالله

 

این جا حرم سجود مهر و ماه است

بر درگه هفت قبله زین جا راه است

 

آرام‌گه زینب کبراست که او

هم دختر و هم خواهر ثارالله است

 

پیرو

 

ای ماه! به شوق نظرت می‌آیم

با قافله‌ی خون جگرت می‌آیم

 

هستی تو امام من و من پیرو تو

می‌گریم و دنبال سرت می‌آیم

می الست

 

آن شب که سر پدر به دستت دادند

 جامى دگر از می الستت دادند

 

اى یاد تو دلشکستگان را مونس!

 از داغ غم پدر، شکستت دادند

نالۀ سکوت

 

یک ناله که از نهاد ما برمی‌خاست

 صد تن به سکوت ما ز جا برمی‌خاست

 

طفلى که ز سیلى به زمین می‌افتاد

 با ضربت تازیانه‌ها برمی‌خاست

آیینه

 

در نام رقیّه، فاطمه پنهان است

 از این دو یکى جان و یکى جانان است

 

در روى کبود این دو پیداست خدا

 آیینه، بزرگ و کوچکش یکسان است

غزال کوچک

 

یاد تو رقیّه! نور دل‌هاست هنوز

 من می‌روم و دلم در این جاست هنوز

 

آثار بزرگى، اى غزال کوچک!

 از قبر مقدّس تو پیداست هنوز

 

نشان زهرا

 

اى آنکه غمت به جان گل‌ها مانده است!

 رفتم من و پیش تو دلم جا مانده است

 

تو فاطمۀ صغیرۀ زهرایى

 بر چهرۀ تو نشان زهرا مانده است

 

عطر محمّدى

اى عطر محمّدى ز بویت! برخیز

 بر دیدن زائران کویت برخیز

 

دیگر نبُوَد شمر و سنان و خولى

 سیلى نزند کسى به رویت برخیز

 

داغ لاله

 

اى داغ غمت لاله به باغ دل ما!

 نام تو، رقیّه جان! چراغ دل ما

 

دل‌سوختگان غم خود را دریاب

 بگذار تو مرهمى به داغ دل ما

چراغ

 

عجب چراغ شگفت آوری است نور حسین!

 که هر چه باد وزد، می‌شود فروزان‌تر

 

براى زینب کبرى از آن همه غم و درد

 ز داغ مرگ رقیّه نبود سوزانتر

 

عشق حسین

 

بر عشق حسین بس که دل بست رباب

رفت از غم او هستی‌اش از دست، رباب

 

بی‌سایه‌ی خورشید ولایت تا بود

در سایه آفتاب ننشست رباب

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×