کرب و بلا، در میان افرادی که در قالب سپاه عمر بن سعد در مقابل جبهه امام برحق صف‌آرایی کردند، صفات رذیله‌ای چون بی‌بصیرتی، حب جاه و مقام و فریفته شدن به دنیا و زر و زور آن ر به وضوح می‌توان یافت. صفاتی که موجب شد چشمشان بر دیدن حقایق و گوش از شنیدن سخنان، خطابه‌ها و نصایح امام بسته بماند.

 

یکی از افرادی که در جریان قیام عاشورا به مهلکه دام امویان سقوط کرد، «یزید بن حارث بن یزید» مشهور به «ابوحوشب» است. وی فردی فرصت‌طلب و سودجو بود. در دوران حکومت یزید و هنگامی که مسلم به عنوان نماینده امام وارد کوفه شد، با مشاهده پیوستن کوفیان به نماینده امام، به جرگه بزرگان کوفه درآمد. افرادی که به حسین بن علی (ع) نامه نوشتند و از ایشان برای حضور در کوفه دعوت کردند.1

 

ابن حارث بعد از انتصاب «عبیدالله بن زیاد» به عنوان والی کوفه، موقعیت وی را مناسب دید و خود را از جمع کوفیان کنار کشید و به عبیدالله پیوست. کار تا جایی پیش رفت که در روز عاشورا دو هزار جنگاور تحت فرماندهی او در مقابل امام صف‌آرایی کردند.2

 

او از جمله فرماندهان سپاه عمر سعد بود که در روز عاشورا مورد خطاب امام قرار گرفت و امام بدیشان فرمودند: «آیا شما برای من نامه ننوشتید که لشکری آماده و تجهیزشده در اختیار توست.پس به سوی ما روانه شو؟ اینک من آمده‌ام، اگر آمدنم را ناخشنود دارید، بر می‌گردم.»3

 

ابن حارث پس از شهادت امام حسین (ع) در کوفه ساکن شد و با تسلط زبیریان بر این شهر به جرگه زبیریان پیوست. با آغاز قیام «مختار ثقفی» در سال 66 ، یزید بن حارث به عنوان یکی از سرداران «عبدالله بن مطیع» والی کوفه به همراه سپاهی جنگی روانه جنگ با مختار شد.

وقتی حضور لشکریان مختار پررنگ شد و قوت گرفت، ابن مطیع به ابوحوشب و دیگر سپاهیان دستور داد به کار قوم بپردازند و به شدت مراقبت کنند تا خطری متوجه آنان نباشد، اما هنگام حمله «ابراهیم بن مالک اشتر» فرمانده سپاه مختار، همگی عقب نشینی کردند و به کوچه‌ها و گذرهای کوفه متواری شدند.4

 

با شکست بزرگان شهر از سپاه مختار، ابن حارث و همراهانش به بصره گریختند و به «مصعب بن زبیر» حاکم بصره پیوستد و او را به جنگ با مختار و قتل او برانگیختند. هنگام قتل مختار او یکی از سپاهیان مصعب بود که بعد از قائله مختار، به ولایت شهرری منصوب شد اما در جنگ با خوارج شکست خورد  و در همین جنگ نیز کشته شد.

در تاریخ چنین نقل شده است که هنگام جان دادن، فرزندش حوشب را به کمک فرا خواند اما او پدر را گذاشت و از معرکه گریخت5 و این‌چنین ننگی ابدی برای خود خرید.6

 

 

_________________________________________________________________

پی‌نوشت‌ها:

1- الاخبار الطول، ص 229؛ تاریخ طبری ج 5، ص 35؛ تجارب الامم، ج 2، ص

2- تذکره الخواص، ص 219.

3- انساب الاشراف، ج 6، ص 7؛ الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 132.

4- تاریخ طبری، ج 6، ص 18-22؛ الفتوح، ح6، ص 232.

5- انساب الاشراف، ج 7، ص 168؛ الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 287.

6- برداشتی از دوزخیان جاوید، مرضیه محمد زاده، ص 180 -182.