کرب و بلا: در مسیر حرکت کاروان اهل‌بیت (ع) از کوفه تا شام حوادث متعددی رخ داد؛ حوادثی که بخشی از آن متوجه اسیران کاروان بود و اتفاقاتی برای سرهای مطهر شهدای کربلا به‌ویژه سیدالشهدا (ع) بوقوع پیوست.

 

در ایتدای مسیر حرکت کاروان اسیران به سمت شام، حاملان رووس مطهر شهدا که پیشاپیش کاروان حرکت می‌کردند، در منزلی فرود آمدند و به شرب و خوشگذرانی مشغول شدند. ناگهان دستی از دیوار پدیدار شد که قلمی آهنین داشت و چند خط به خون نوشت: «امتی که حسین را کشتند، قیامت شفاعت جدش را امید دارند؟»

بیم و هراس آنها را فرا گرفت و از آن منزل کوچ کردند. در راه به دیری رسیدند، همان جا فرود آمدند تا شب را آنجا استراحت کنند، بار دیگر همان نوشته را بر دیوار دیر دیدند.

از راهبی که در دیر سکونت داشت درباره‌ی آن خط و نوشته پرسیدند! راهب پاسخ داد: «این خط پانصد سال پیش از آن که پیغمبر شما مبعوث شود، اینجا نوشته بود...»

 

نیزه‌داران وقتی در آن منزل فرود آمدند، سر را از صندوقی که برای آن ساخته بودند، بیرون آورده و بر نیزه کرده و به دیوار دیر تکیه دادند و پاسبان‌ها نیز پاس می‌دادند. نیمه شب راهب نوری را دید که از آن دیوار تا به آسمان کشیده شده است، بر آن قوم وارد شد و گفت: شما کیستید؟ گفتند: اصحاب ابن زیاد

راهب پرسید: این سر از آن کیست؟

 گفتند: سر حسین پسر علی و فاطمه دختر رسول خدا

راهب پرسید: پیامبر خودتان؟! گفتند: آری

راهب گفت: چه بد مردمی هستید شما. اگر مسیح را فرزندی بود، ما او را بر چشم خویش جای می‌دادیم.

سپس گفت: من ده‌هزار دینار دارم، آن را از من بستانید و سر را به من دهید تا امشب را نزد من باشد و زمانی که خواستید روانه شوید، آن را از من بگیرید.

سواران پذیرفتند و سر را به او دادند. راهب سر را برداشت، آن را شست و خوشبو کرد و روی زانو گذاشت و تمام شب را تا سپیده صبح گریست. مسیحی دیرنشین خطاب به سر مقدس سیدالشهدا (ع) گفت: من غیر خویشتن چیزی ندارم، شهادت می‌دهم به یگانگی خدا و اینکه جدت پیامبر بود و شهادت می‌دهم که من خود بنده توام. سپس ادامه داد: ای اباعبدالله بخدا سوگند، بر من سخت است که در کربلا نبودم و جان خود را فدای تو نکردم.‌ هنگامی که جدت را دیدار می‌کنی گواهی ده که من شهادتین گفتم و در خدمت تو اسلام آوردم. آنگاه از دیر بیرون آمد و پیوسته اهل‌بیت (ع) را خدمت می‌کرد.

راهب مسیحی پس از اینکه سر را به نیزه‌داران بازگردانید، از دیر فرود آمد و در کوهی تنها به عبادت پرداخت.

 

نیزه‌داران صبح هنگام سر را برداشتند و روانه شدند. نقل است که چون نزدیک دمشق رسیدند با یکدیگر گفتند آن مال زا زودتر بین خود تقسیم کنیم مبادا یزید بر آن واقف شود و از ما بستاند. هنگامی که کیسه‌ها را گشودند، مشاهده کردند که زرها همه تبدیل به سفال شده و بر یک سوی آن نوشته شده بود: «وَلَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلًا عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ...» و مپندار که خداوند از کردار ستمکاران غافل است.روی دیگر سکه نیز نوشته شده بود: «و سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبونَ»2 و زود باشد که ستمکاران بداند به چه بازگشتگاهی بازخواهند گشت.2

حاملان سر، با مشاهده این واقعه، سفال‌ها را در نهری ریختند و با خود گفتند: انا لله و انا الیه راجعون، خسر الدنیا والاخره.3

_________________________________________________

 

پی‌نوشت‌ها:

1- سوره ابراهیم، آیه 42
2- سوره شعراء، آیه 227

3- بحارالانوار، ج10، ص 239.
4- برگرفته از کتاب آه (بازخوانی مقتل حسین بن علی (ع)صص 383-381