به گزارش کرب و بلا، در بررسی علل و رخداد واقعه کربلا و حتی رویدادهای پس از آن، نام شخصی به عنوان منفورترین شخص در این عرصه تاریخی که در سپاه عمر سعد بیشترین نقش را در قتال با امام حسین (ع) داشت، به چشم می‌خورد و او کسی نیست جز«شمر بن ذی‌الجوشن».  

 

کنیه‌ او ابوسابغه بود و از جمله رؤسای قبیله «هَوازِن» از تیره بنی عامر بن صعصعه و از خاندان ضباب بن کلاب بود و به همین دلیل او را با نسب‌هایی همچون عامری، ضبابی و کلابی نیز می‌شناسند. (1)

 

پدرش ذی‌الجوشن نام داشت و دلیل این نام‌گذاری به زعم برخی از محققان برآمده بودن سینه‌اش بوده است و او در ابتدا به خواسته پیامبر(ص) برای پذیرش اسلام اهمیتی نداد اما پس از فتح مکه و از آنجا که مسلمانان بر مشرکان پیروز شدند، چاره‌ای جز آوردن اسلام نداشت و البته درباره مادر وی اطلاعی در دست نیست و فقط براساس یک قول مشهور زمانی که در کربلا به امام حسین (ع) اهانت کرد، آن حضرت او را پس زن بُزچران خطاب قرار داد. (2)

 

اما شمر را جانباز جنگ صفین می‌دانند چرا که در جریان این جنگ از همان ابتدا از یاران امیرالمؤمنین (ع) بود و در درگیری با شخصی به نام «ادهم بن محرز باهلی» از فرماندهان سپاه معاویه، از ناحیه صورت به شدت مجروح شد، هر چند که تاریخ گواه آن است که بعدها از امام روی برگرداند و از جمله دشمنان سرسخت و پرکینه ایشان شد و بنا بر نقلی مشهور به جمع خوارج گروید. (3)

 

کینه و عداوت شمر با امام علی (ع) و یاران ایشان تا بدان حد است که گفته می‌شود در هنگام دستگیری حُجر بن عَدی  که از صحابه پیامبر(ص) و از یاران امام علی (ع) بود، او نزد زیاد بن ابیه رفته و به دروغ شهادت داده که حجر مرتد شده و شهر را به آشوب کشیده است. (4)

 

در هر صورت نقش شمر در کینه توزی و عداوت با آل علی (ع) در جریان واقعه عاشورا بیش از پیش نمایان می‌شود و از همان ابتدا تحت فرمان عبیدالله بن زیاد مأمور به متفرقه ساختن مردم از اطراف مسلم بن عقیل؛ فرستاده امام حسین (ع) به کوفه می شود و در معرفی افرادی که مخفیانه با مسلم ملاقات دارند به عبیدالله نقش اساسی دارد. (5)

 

او را دلیل اصلی تحریک عبیدالله بن زیاد به قتال با امام حسین (ع) می‌دانند و در زمانی که عمر سعد سعی در پیدا کردن راه حلی مسالمت آمیز بود تا کار به جنگ با امام حسین (ع) نیانجامد، شمر از جانب عبیدالله  حامل نامه‌ای برای عمر سعد است که در آن به عمر حکم شده است که یا کار حسین (ع) را یکسره می‌کند و یا در صورت ناتوانی امور لشکر و جنگ را به شمر بسپارد. (6)

 

در هر صورت اوج وقاحت این شخص را ما در کارزار عاشورا شاهد هستیم. شمر فرماندهی جناح چپ سپاه عمر سعد که اغلب  تیرانداز بودند را به عهده داشت که منجر به شهادت تنی چند از یاران امام حسین (ع) و حمله به صف نمازگزاران ظهر عاشورا به دستور عمر سعد با تشویق و تحریک مستقیم  شمر شد.(7)

 

نقش او در شهادت یاران شاخص امام حسین (ع) همچون عبدالله بن عمیر (وهب نصرانی)، زهیر بن قین، حبیب بن مظاهر و... بارز است و البته از همه آنها مهمتر شهادت حضرت عباس (ع) که برای آوردن آب از سوی امام حسین (ع) مأمور شده بود و در راه بازگشت از سوی گروهی به فرماندهی شمر محاصره شد و به دستور شمر به شهادت رسید. (8)

 

اوج سفاکی شمر در ماجرای شهادت امام حسین (ع) است و نقل مشهور آن است که او سر امام حسین (ع) را از تن جدا کرده است هر چند که برخی از منابع سنان بن انس را عامل این اقدام شنیع می دانند و البته فرمان برای نعل کوب کردن اجساد مطهر شهدای کربلا نیز به دستور مستقیم شمر صورت گرفته است. (9)

 

اما ددمنشی شمر همین‌جا پایان نمی‌یابد و او پس از پایان یافتن غائله، در عصر عاشورا دستور به غارت خیمه‌های امام حسین (ع) و به آتش کشیدن آنها و اسارت زنان و کودکان  می‌دهد که البته این میان متوجه حضور حضرت سجاد (ع) در یکی از خیمه‌ها شده و دستور به قتل ایشان می‌دهد که با وساطت و میانجی‌گری برخی از همان لشکریان از این کار منصرف می‌شود. (10)

 

به هر حال او به دستور ابن زیاد، اسرا و سرهای شهدا را برای اعزام به شام نزد یزید، همراهی کرده که این امر آخرین مأموریت اوست و او مجدد به کوفه بازمی‌گردد، حال آنکه چند سال بعد در جریان قیام مختار، شمر به سزای ننگین دنیوی خود می‌رسد و توسط کیسان ابوعمره، از سرداران مختار کشته شده و او سر شمر را برای مختار می‌فرستد و بدن او نیز به دستور مختار خوراک سگ‌ها می‌شود. (11)

 

پی نوشت

1 ـ تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ج23، ص186

2 ـ انساب الاشراف بلاذری، ج 2، ص487

3 ـ وقعه صفین، نصربن مزاحم، ص267ـ268؛

4 ـ تاریخ طبری، ج 5، ص269ـ270

5 ـ وقعه الطف، ابومخفف، ص123ـ124

6 ـ وقعه الطف، ابومخفف، ص187ـ188

7 ـ انساب الاشراف بلاذری، ج 2، ص483

8 ـ انساب الاشراف بلاذری، ج 2، ص488ـ489

9 ـ خوارزمی، مقتل الحسین، ج 2، ص41ـ42

10 ـ طبقات ابن سعد، ج 5، ص212

11 ـ انساب الاشراف بلاذری، ج 6، ص65ـ66