به گزارش کرب و بلا، محمدرضا رحمانیان؛ چهره شناخته شده عرصه هنرهای نمایشی و صاحب آثاری شاخص در زمره نمایش‌های دینی که از آن جمله می‌توان به نمایش «عشقه» با موضوع حضرت خدیجه کبری (س) اوایل دهه 80 اثری را به روی صحنه برد با عنوان «اسب ها؛ سال 59 هجری شمسی» که اشاره به تاریخ شمسی وقوع واقعه عاشورا داشت.

 

این نمایشنامه واقعه کربلا را از زبان اسب‌های جنگجوی میدان برایمان تصویر کرد و در واقع  روایت زندگی مهتری است در قالب نمایشنامه که زبان اسب‌ها را می‌داند و همزمان با واقعه عاشورا نزدیک کربلا زندگی می‌کند.

 

رحمانیان در خلق این اثر دراماتیک به مطالب اسطوره‌ای موجود درباره اسب و جهان عاطفی و عاشقانه اسب‌ها در حاشیه زندگی و مرگ سوارانشان می‌‌پردازد و در واقع این اثر روایتی خلاقانه و جسورانه از واقعه عاشورا از زوایه دیدی بکر  و سورئال و غیرواقع است که شاید تنها عرصه تئاتر بتواند چنین امکانی را در اختیار نمایشگر بگذارد.

 

پرداخت سورئال و تخیلی اما قابل درک و پذیرش از سوی مخاطب از جمله شگردهای محمد رحمانیان در پرداختن به موضوعات خاص مذهبی است همچنان که او در نگارش نمایشنامه‌ای تحت عنوان «پل» که آن نیز به موضوع عاشورا می‌پردازد مجدد این شیوه را به عنوان ساز و کار به منظور مفاهمه بیشتر و عمیق‌تر واقعه کربلا به کار برده است.

 

نمایشنامه «پل» روایت مرد پل سازی که اکنون در دست جلادان گرفتار آمده که  او را به ساخت پلی متهم کرده‌اند که امام حسین (ع) و یارانش توانسته از آن عبور کرده  و خود را به کربلا برسانند اما مرد پل ساز اذعان می‌کند که پل را به این قصد ساخته که جنگی صورت نگیرد و یاران امام حسین (ع) از شر کوفیان بگریزند و صلح و آرامش برقرار شود.

 

نکته جالب توجه آنکه رحمانیان در نگارش هر دوی این نمایشنامه‌ها ساختار روایی زاییده تخیل خود را به کار بسته است اما در محتوای روایت شاهد هستیم که فرازهای داستانی چه اصلی و چه فرعی آن نقل قول از روایات مشهور تاریخی است که اغلب در مقاتل حسینی به چشم می‌خورند.

 

اما در مورد دیگر  اثر شاخص نمایشی با موضوع عاشورا می توان به نمایشنامه «کوفیان» نوشته حسن باستانی اشاره کرد؛ اثری که اگر جه بر بستر واقعیت موجود در مورد زندگی و مآموریت مسلم بن عقیل از سوی امام حسین (ع) برای حرکت به سوی کوفه شکل می‌گیرد اما  در ابزار روایت خود بیشتر به گونه‌های نمایش شرقی متوسل شده است تا روایت وفادارانه به اصل ماجرایی مشهور در مقاتل و سایر آثار فرهنگی و هنری با موضوع عاشورا بارها و بارها شاهد آن بودیم.

 

حسن باستانی البته نظیر چنین روایتی را نیز در نمایشنامه «بی سرزمین‌تر از باد» نیز تجربه کرده است یعنی پرداختی لامکانی و لازمانی به یک مقطع تاریخی و مشخصاً تاریخ اسلام بدون آنکه خود را در قید و حصر تاریخ وقوع آن محدود سازد و بیشتر به اصل واقعه و روابط علت و معلولی آن اشاره دارد.