کرب و بلا: ده سال پس از رحلت حضرت رسول اکرم (ص) و حضرت فاطمه (س)، حضرت علی (ع) برادرشان جناب عقیل را که سینه‌اش گنجینه‌ای از اسرار خاندان عرب بود، از تصمیم خود برای ازدواج مطلع کردند و فرمودند: «زنی را برای من اختیار کن که از نسل دلیرمردان عرب باشد تا با او ازدواج کنم و او برایم پسری شجاع و سوارکار به دنیا آورد» 1  عقیل، بانویی از خاندان بنی‌کلاب را که در شجاعت بی‌مانند بود، برای حضرت انتخاب کرد و خطاب به برادر بزرگوارشان فرمود: با «فاطمه کلابیه» ازدواج کن که در عرب شجاع‌تر از پدران و خاندان او نیست»

 

بشارت به مادری فرزندی از خاندان نبوت

قبل از آمدن،سفیر علی (ع) فاطمه در خواب دید در باغ سرسبز و پر درخت با نهرهای روان و میوه‌های فراوان نشسته و به درخشش ماه و ستارگان چشم دوخته بود و در عظمت آفرینش و مخلوقات خدا فکر می‌کرد. در این افکار غرق بود که ماه از آسمان فرود آمد و در دامن او قرار گرفت و نوری از آن ساطع شد که چشم‌ها را خیره می‌کرد. در حال تعجب و تحیر بود که سه ستاره نورانی دیگر هم در دامن خود دید و مبهوت از این اتفاق، ندای هاتفی را شنید که او را با نام خود خطاب کرد و گفت: «بشراکِ فاطمۀُ بساده الغُرَر، ثلاثۀ انجم و الزاهر القمر ابوهم سیّد فی الخلق قاطبۀ بعد الرسول کذا قد جاء فی الخبر، فاطمه مژده باد تو را به سیادت و نورانیت به ماه نورانی و سه ستاره درخشانی که پدرشان سید و سرور همه انسان‌ها بعد از پیامبر است.» 2

 

به اذن زینب کبری (س)

فاطمه کلابیه روزی که می‌خواست پا به خانه علی (ع) بگذارد، گفت تا زینب دختر بزرگ فاطمه (س) اجازه نفرمایند وارد خانه نمی‌شوم. روزی که پا به خانه علی (ع) گذاشت، حسن و حسین (ع) بیمار بوده و در بستر افتاده بودند. عروس تازه ابوطالب، به محض آنکه وارد خانه شد، خود را به بالین آن دو عزیز رسانید و همچون مادری مهربان به دلجویی و پرستاری آنان پرداخت و همواره می‌گفت من کنیز فرزندان فاطمه هستم.3

 

وظیفه عباس (ع) در قبال حسین (ع)

عباس (ع) پنج‌ساله بود. مادر با جدیتی بی‌سابقه کودکش را در آغوش کشید و بعد در مقابل خود نشاند و گفت: عباس من! نسبت تو و فرزندان فاطمه، نسبت برادر با برادر و خواهر نیست، همچنان که نسبت من با علی، نسبت همسر و شوهر نیست. مبادا گمان کنی ما همسان و همشان این خانواده بی نظیریم. این‌ها تافته‌های جدابافته عالم‌اند. این‌ها زمینی نیستند، افلاکی‌اند ... مبادا پدر را به افظ خالی پدر صدا کنی! مبادا حسن و حسین را برادر خطاب کنی. مبادا زینب و ام‌کلثوم را خواهر بخوانی. آقای من و بانوی من صمیمانه‌ترین خطاب تو باشد با سروران و موالی‌ات. مبادا از پشت سرشان قدم برداری، مبادا پیش از آنها دست به غذا ببری، مبادایش از آنها آب بنوشی، مبادا پیش از آنها آب بنوشی.4 «

 

سفارش به دفاع از ولایت

هنگامی‌که امام حسین (ع) آهنگ ترک مدینه و هجرت به‌سوی عراق کرد، ام‌البنین (س) به همراهان امام حسین (ع) چنین سفارش کرد: «چشم و دل مولایم امام حسین (ع) و فرمانبردار او باشید.»

 

آخرین جمله ام‌البنین (س) قبل از وفات

آخرین شب زندگی ام‌البنین بود.  فضه خادمه رو به ایشان کرد و از این بانوی ادب خواست در آخرین لحظات، بالاترین جمله را به او بیاموزد. ام‌البنین لب به تبسم گشود و اندکی بعد آرام زمزمه کرد: «السلام علیک یا اباعبدالله ...» و فضه یک‌بار دیگر روزی را به‌خاطر آورد که اصحاب به ام‌البنین خبر شهادت پسرانش را می‌دادند درحالی‌که او تنها از حسین می‌پرسید و می‌گفت: پسرانم فدای او از حسین بگویید...   لحظاتی بعد فضه به خود آمد، ام‌البنین را در حال احتضار دید، دوید و فرزندان علی و حسین بن علی را صدا زد.

او به‌عنوان همسر شهید، رسالت خود را به‌خوبی به پایان رسانید و فرزندانی تربیت کرد که فدایی ولایت و امامت بودند. پس از کربلا بار رسالت سیاسی و اجتماعی خویش را به دوش گرفت و پیام‌های مهم کربلا و ارزش‌های معنوی این حماسه عرفانی را زنده نگاه داشت.5

 

____________________________________________________

پی نوشت‌ها:

1- قمر بنی‌هاشم، مقرم، ص 15

2- مولد عباس بن علی علیه‌السلام، محمدعلی الناصری، صص 38

3- - زندگانی حضرت ابوالفضل العباس علیه‌السلام ص 21 / کتاب چهره درخشان قمر بنی‌هاشم ص 59

4- سقای آب و ادب، سید مهدی شجاعی، ص 37

5 برداشتی از کتاب زندگینامه مادر مهتاب حضرت ام‌البنین (س)، واحد تحقیقات مرکز تحقیقات رایانه‌ای قائمیه اصفهان