به گزارش کرب و بلا، در جریان واقعه عظیم عاشورا، همه یاران امام حسین (ع) که در این روز بزرگ جان خویش را نثار مولایشان کردند از یک مرتبه و جایگاه رفیع برخوردارند؛ جایگاهی که به گفه بزرگان حتی اهالی بهشت به داشتن چنان مقام و مرتبه ای بر ایشان غبطه می‌خورند.

 

اما این میان شاید بتوان تمییزی میان برخی از شهدای کربلا نسبت به سایرین قائل شد و به واسطه رفتار و خلوص و دلدادگی مثال زدنی که در مواجهه با مولا و مقتدایشان از خود نشان دادند، ویژگی و خصیصه ای متفاوت از باقی را در تاریخ منحصر به خود کرده باشند.

 

بُرَیر بن خُضَیر همدانی از جمله این اشخاص است؛ مردی مسن با محاسنی که وقتی شب عاشورا امام حسین (ع) بیعت خویش را از یاران برداشت، قاطعانه برخاست و گفت: «یابن رسول الله، اینکه ما در رکاب تو بجنگیم، قطعه قطعه شویم و به مقام شهادت نائل آییم، منتی از ما بر تو نیست بل منت تو و خدای توس بر ما که ما را بار داده اید و در قیامت از دیدار و شفاعت پیامبر بهره‌مند می سازید.»

 

بُرَیر، مردی زاهد و پارسایی بود که به واسطه صوت زیبایی که در هنگام قرائت قرآن داشت به او لقب «سیدالقراء» را داده بودند و این میزان بصیرت و درک او در یاری و همراهی با نواده رسول خدا به واسطه مآنست و قرابت او با قرآن بود که تفسیر و تأویلات آن نیک می دانست که خاندان رسول خدا (ص)، خاندان بحق هستند و لذا پیش از این نیز در رکاب امیرالمؤمنین (ع) در صفین شمشیر زده بود و از مریدان و محبین امام حسن (ع) بود.

 

برخی روایات او را در شب عاشورا با چهره‌ای متبسم گزارش کرده‌اند تا جایی که حتی با عبدالرحمن بن عبدربه نیز شوخی و مزاح می‌کرده است؛ درست در شبی که همه در تشویش و نگرانی از آنچه که فردا به وقوع خواهد پیوست در التهاب بودند و وقتی از او این حالت و رفتار را جویا می شوند، می گوید: مگر نه این است که فردا به فیض شهادت و دیدار با رسول خدا (ص) و امیرالمؤمنین (ع) نائل خواهیم شد؟

 

حتی او به واسطه سن و سال و محاسنی که دارد، شبی از امام رخصت می‌گیرد تا به نصیحت عمر بن سعد پرداخته تا مگر دلش را نرم و نسبت به عاقبت شوم قتال با نواده رسول خدا، او را متذکر شود، امری که به واسطه جواب تعجب‌آور عمر بن سعد به او بی‌نتیجه می‌ماند؛ آنجا که فرمانده سپاه کوفه به او می‌گوید: «بُرَیر! سوگند به خدا من می دانم که هر کس با اهل بیت بجنگد و حقشان را غصب کند، جایش جهنم است اما من از ولایت ری نمی‌توانم بگذرم...!»

 

صبح عاشورا همگان بُرَیر را که دهه هفتم زندگی خود را تجربه می‌کرد، مشتاق برای رفتن به کارزار برای مقابله با دشمنان اهل بیت (ع) مشاهده کردند که اینچنین رجز می‌خواند:

أنا بریر و أبی خُضَیر

لیثُ یَروُعُ الاُسدَ عند الزیر

یَعرِفُ فینا الخیر اهلُ الخَیر

أضرِبُکُم و لا أری من ضَیر

(من بریرم و خضیر پدر من است./ من آن شیرم که ترس در دل شیران می‌افکند./ نیکان روزگار ما را به خوبی می‌شناسند./ می‌جنگم شمشی می‌زنم و نمی‌هراسم.)

 

بریر در برابر اتهام یزید بن معقل؛ یکی از سپاهیان کوفه که او را کذاب می‌خواند، پیشنهاد مباهله می دهد به این معنی که من با تو هماوردی می‌کنم و هر کس که دروغگو و کذاب است کشته و آنکه زده بماند بر حق است که موفق به هلاکت یزید بن معقل می شود و در ادامه جمعی از سپاه کوفه به انتقام  جلو آمده و با او به جنگ می‌پردازند تا آنجا که شخصی به نام کعب بن جابر ناجوانمردانه نیزه خود را از پشت به بدن بریر فرو می‌کند.