به گزارش کرب و بلا، عبدالله بن عمیر کلبى (که مشهور است تا پیش از این مسیحی بوده و به وهب نصرانی نیز شهره است) از جمله یاران سپاه امام حسین (ع) بود که در پاسخ به هل من مبارزِ یسار؛ غلام زیاد بن ابیه و سالم؛ غلام عبیدالله بن زیاد از امام حسین (ع) اذن میدان خواست و سیدالشهدا (ع) با ادای این عبارت که «گمان دارم که حریفان خود را از پاى درآورى، اگر مى‌خواهى به جانب آنها برو» به ایشان اجازه فرمود.

 

البته پیش از اذن خواستن عبدالله بن عمیر، ابتدا حبیب بن مظاهر و پس از آن بریر بن خضیر  این درخواست را از امام داشتند که سیدالشهدا (ع) مانع شد.

 

عبدالله بن عمیر با دو نفر از سپاه دشمن جنگید و در حالیکه انگشتان دست چپش قطع شده بود به سوی امام آمده و این رجز را خواند:

إنْ تُنْکِرونِی فَأَنَا بْنُ کَلْبِ / حَسْبِی بِبَیْتِی فِی عُلَیْم حَسْبی

إنّی امْرَءٌ ذُو مِرَّه وَعَصْب / وَلَسْتُ بِالْخوّارِ عَنْدَ الْحَرْبِ

إنّی زَعِیمٌ لَکِ أُمَّ وَهْب /  بِالطَّعْنِ فِیهِمْ مَقْدَماً وَالضَّرْبِ (رجوع کنید به انساب الاشراف، ج 3، ص 398، مقتل‌الحسین خوارزمى، ج 2، ص 22 و بحارالانوار، ج 45، ص 27)

ترجمه: اگر مرا نمى‌شناسید پس من فرزند قبیله کلب هستم، این افتخار مرا کافى است که من از قبیله بنى‌عُلَیم هستم، من مردى نیرومند و قوى پنجه‌ام و در میدان جنگ ناتوان نیستم، اى اُم وهب، من تعهد مى کنم که با نیزه و شمشیر زدن رو به سوى دشمن کنم.

 

سپاه دشمن به راست و چپ حمله برد و جنگ سختى درگرفت و عبدالله بن عمیر که به تازگی با دختری به نام هانیه ازدواج کرده بود، به شرف شهادت نایل آمد. (رجوع شود به ابصار العین، ص 106، تاریخ طبرى، ج 4، ص 327، کامل ابن اثیر، ج 4، ص 69، بحارالانوار، ج 45، ص 17 و اعیان الشیعه، ج 1، ص 603-604)

 

طبق بعضی از اقوال سر عبدالله بن عمیر نخستین سری بود که از شهدای کربلا از تن جدا شد و به سوی امام (ع) پرتاب شد.(ابصار العین، ص 76) و البته نقل مشهوری است که اُم وهب؛ مادر این شهید، سر پسرش را به جانب سپاهیان دشمن پرتاب کرد و گفت: «ما چیزی را که در راه خدا داده‌ایم، پس نمی‌گیریم».