کرب و بلا: صلح تاریخی امام حسن مجتبی (ع) ماجرایی بود که اسرار مهمی از گرایش‌های اعتقادی و فکری مردم آن دوران را مشخص می‌کند؛ مردمی که بر اثر حیله‌ها و فریبکاری‌های معاویه خود را باختند و ایمان خود را با باورهای دنیایی هم‌تراز کرده بلکه باختند تا درنهایت امام خود را تنها گذاشتند. این روند تا جایی ادامه پیدا کرد که آن امام همام میان مردمی که ادعای مسلمانی و پیروی از سیره و دین رسول خدا (ص) را داشتند، تنها ماندند و ناگزیر به صلح با معاویه شدند، صلحی که آثار آن به همان دوران مربوط نشد، بلکه دامنه‌ای به‌وسعت تاریخ پیدا کرد.

 

«محمدحسین رجبی دوانی»، نویسنده و پژوهشگر تاریخ اسلام در گفتگویی به تبیین بخش‌هایی از ماجراهای صلح امام حسن (ع) پرداخته است که مشروح کامل این گفتگو را در ادامه می‌خوانیم:

 

دلایل پاشیده‌شدن سپاه امام حسن (ع) چه بود؟

در این زمینه پنج نقل قول وجود دارد. از آنجا که در پی این صلح خلافت پیامبر (ص) از بعد معنوی و ارزشی خود خارج و تبدیل به سلطنت موروثی همچون ساسانیان و قیصر روم می‌شد، طرفداران بنی‌امیه و عوامل آنان سعی کردند این واقعه را از تاریخ محو کنند و مشخص نشود دقیقاً چرا چنین وضعی پیش آمد و جامعه اسلامی چنین تحول منفی مهمی پیدا کرد.

 اما یکی از نقل‌قول‌هایی که بیشتر محققین شیعی آن را با حقیقت سازگارتر می‌دانند این است که امام حسن مجتبی (ع) می‌دانستند تمامی افراد سپاهی که برای مقابله با معاویه با زحمت فراوان جمع کرده با نیت و انگیزه‌های ارزشی نیامده‌اند. بسیاری از آن‌ها برای همراهی با روسای قبایل آمده بودند.

 

بین آنها خوارج هم حضور داشتند؟

بله. بین آنان افراد ماجراجو، غنیمت‌طلب و حتی خوارج هم حضور داشتند. خوارج معتقد بودند جنگ با معاویه زیر هر پرچمی و تحت فرمان هر کسی جایز است. لذا چون امام مجتبی (ع) شاهد به هم ریختن سپاه امیرالمؤمنین (ع) در صفین بعد از توطئه معاویه و عمر وعاص بود، اطمینان داشت که سپاهش هنگام عمل زودتر مضمحل خواهد شد.

آن حضرت سعی کردند سپاه را پیش از مقابله با معاویه تصفیه کند و کسانی را که با انگیزه‌های مادی و غیر معنوی به میدان آمده بودند از همان‌جا برگرداند تا فقط آن‌هایی که حاضرند در راه ایشان و خلیفه مشروع با دشمنان بجنگند باقی بمانند.

ایشان سخنانی ایراد فرمودند. با شنیدن این سخنان بسیاری از افرادی که انگیزه‌های غیر معنوی داشتند متوجه شدند اگر بمانند نفعی برایشان وجود ندارد، به همین دلیل سخنان ایشان را قطع کردند و با شعار «لا حکم الا لله» به امام حسن (ع) و پدر بزرگوارشان توهین کردند و سپاه از هم پاشید. حتی قصد جان امام را کردند و آن حضرت مجروح شدند. این نقل، نقل معتبرتری است که می‌توان آن را پذیرفت.

 

آیا مفاد و ماهیت صلح حضرت مشخص است؟

مفاد صلح‌نامه نیز مانند علل از هم پاشیدگی سپاه در تاریخ محو شده و دقیقاً مشخص نیست در صلح‌نامه چه مفادی بوده است. در هر صورت از مجموع اطلاعاتی که در منابع تاریخی به دست می‌آید می‌توان گفت پیمان صلح امام حسن مجتبی (ع) حداقل دارای این موضوعات بوده است: اول اینکه حکومت به معاویه واگذار می‌شود به شرطی که او مطابق با کتاب خدا و سیره پیامبر صلی‌الله علیه و آله و خلفای شایسته عمل کند. دوم اینکه معاویه حق ناسزاگویی به امیرالمؤمنین علی (ع) را ندارد و از ایشان نباید جز به نیکی یاد کند. سوم اینکه خلافت بعد از مرگ معاویه به حسن بن علی خواهد رسید و در صورت نبود امام مجتبی (ع) خلافت به برادر بزرگوارشان می‌رسد و در هر حال معاویه حق تعیین جانشین ندارد. چهارم اینکه معاویه حق ندارد شیعیان و پیروان علی (ع) را به سبب کینه‌های گذشته مورد تعقیب قرار دهد و باید عفو عمومی اعلام کند. پنجم اینکه معاویه باید از هر گونه سوء قصد و توطئه بر جان ایشان و برادرشان پرهیز کند.

ماده دیگری که در تاریخ ثبت شده و البته برخی آن را زیر سؤال می‌برند و رد می‌کنند این است که امام قید کرده بودند بیت‌المال کوفه که موجودی آن بالغ بر پنج میلیون درهم بود در اختیار ایشان باقی بماند، معاویه باید خراج «دارابجرد» را بپردازد و نیز سالیانه مبالغی در اختیار امام بگذارد تا میان خانواده شهدای صفین و شهدای رکاب امیرالمؤمنین (ع) تقسیم شود.

 

چه‌دلیلی دارد که این ماده زیر سؤال رفته است؟

به این دلیل که بیت‌المال کوفه در اختیار امام حسن (ع) است و لزومی نداشته که معاویه با آن موافقت کند. خراج دارابجرد اگر صحت داشت باید سندی داشته باشیم که معاویه این اموال را طبق مفاد صلح‌نامه برای امام حسن (ع) فرستاده باشد.

در تاریخ هیچ موردی ذکر نشده است که معاویه این کار را انجام داده باشد. حتی نقلی هم بر اینکه معاویه خلف وعده کرده و این اموال را نداده است نداریم. بنابراین این مطلب شاید از مبنا صحت نداشته است و خواسته‌اند این گونه نشان بدهند که امام حسن علیه السلام در ازای وعده گرفتن پول از حکومت کناره‌گیری کرده است.

 

با این حال در تاریخ گفته می‌شود که امام حسن (ع) به یاران باوفایی مثل قیس‌بن سعد دستور داده‌اند که با معاویه بیعت کنند، دلیل این دستور امام چیست؟

امام دستور بیعت ندادند بلکه با توجه به خیانت‌های زیادی که توسط اشراف قبایل و بزرگان عراق صورت گرفته بود چاره‌ای جز انعقاد صلح با معاویه لعنه الله علیه و کناره‌گیری از قدرت نداشت. لذا به قیس بن سعد که فرمانده پیش‌قراولان سپاه بود دستور متارکه جنگ را داد، نه اینکه با معاویه بیعت کند. هرچند که وقتی حضرت مجبور به صلح شد و با معاویه ناخواسته و بنا بر مصلحت بیعت کرد بقیه نیز چاره‌ای جز بیعت نداشتند اما به کسی دستور نداد که با معاویه بیعت کند.

 

چرا امامت پس از امام حسن (ع) به امام حسین (ع) رسید و از نسل امام حسن ادامه نیافت؟

تعیین امام، خواست و اراده الهی است و در دست پیامبر (ص) هم نیست. درواقع پیامبر فقط نقش معرفی کننده دارد. نبی مکرم اسلام در غدیر خم امیرالمؤمنین علی (ع) را تعیین نکرد بلکه فقط معرفی کرد. خدا تعیین کرده بود و پیامبر مأمور معرفی و گرفتن بیعت برای آن حضرت بود.

تعیین ائمه معصومین (ع) هم همین طور است. خدا اراده کرده بود این دو بزرگوار دارای امامت باشند. ابتدا امام حسن و بعد از او امام حسین. این امری است که خدا اراده کرده بود. همان طور که خدا اراده کرد نسل هر پیامبری صلب خود او باشد جز نسل پیامبر که از صلب امیرالمؤمنین (ع) است.

 

با این توضیحات آیا می‌توان قیاسی میان مقام امام حسن و امام حسین (ع) داشت؟

مقام امام حسن (ع) از امام حسین (ع) بالاتر است، زیرا بر امام حسین ولایت داشت اما خدا این گونه اراده کرد که تداوم امامت در نسل امام حسین (ع) باشد و دیگر هیچ دو برادری امام نباشند. بنابراین یکی از ادله شیعیان، بر بطلان ادعای برخی از امامزادگان که متأسفانه گهگاهی در برابر امام حق داعیه امامت داشتند، این بود که طبق اراده خدا و نقل‌های معتبر بعد از امام حسن و امام حسین دیگر امامت در دو برادر جمع نخواهد شد و هنگامی که امام حقی از دنیا رفت اگر برادر او ادعای امامت کند به طور قطع ادعای باطلی است.

 

چرا به فرزندان امام حسین (ع) اهل‌بیت می‌گویند؟ آیا این اطلاق در مورد فرزندان امام حسن (ع) به کار می‌رود؟

اهل بیت یک معنای خاص دارد که در قرآن به آن اشاره شده است مبنی بر اینکه خدای متعال می‌فرماید: «انما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیرا». طبق نقل قول‌ها معنای اولیه آن فقط شامل پنج معصوم بزرگوار یعنی پیامبر، امیرالمؤمنین، حضرت زهرا و حسنین (ع) می‌شود، یعنی پنج تن آل عبا. اما طبق اعتقاد ما این معنا شامل ائمه معصوم از نسل امام حسین (ع) هم می‌شود. یعنی چهارده معصوم اهل بیت خاص هستند.

 

اهل بیت معنای عام دیگری هم دارد که شامل همه فرزندان و بانوان حرم ائمه که در مسیر حق و حقیقت چهارده معصوم باشند می‌شود. کما اینکه کاروان اسیران کربلا در لسان محدثین و مورخین و حتی بالاتر از آن‌ها در فرمایش بعضی از ائمه به عنوان اسیران اهل بیت یاد شده‌اند. حال آنکه هیچ معصومی جز امام سجاد و امام باقر (ع) در میان آن‌ها نبوده‌اند. بانوان و کودکان امام حسین علیه السلام را با عنوان اسرای آل الله و اهل بیت تلقی می‌کردند. بنابراین اولاد امام حسن علیه السلام آن‌هایی که در مسیر حق قرار داشتند هم به این تعبیر جز اهل بیت عام نبی مکرم اسلام صلی‌الله علیه و آله به شمار می‌آیند.

 

می‌دانیم که دو پسر امام حسن (ع) در واقعه عاشورا به شهادت رسیدند. آیا با شهادت این دو بزرگوار، نسل ذکور امام حسن مجتبی (ع) قطع شد و آیا سادات از نسل ایشان وجود ندارد؟

خیر این برداشت اشتباه است اگرچه قاسم و عبدالله همچنین برادر دیگری از فرزندان پاک امام حسن مجتبی (ع) در کربلا به شهادت رسید؛ اما نسل ایشان به لطف الهی تا امروز باقی است و این نسل هم از دو فرزندان وجود مقدس آن حضرت یکی زید بن حسن پسر بزرگ امام و دیگری حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) باقی مانده است.

حسن مثنی فرزند دیگر امام حسن مجتبی (ع) که در واقعه کربلا همراه با همسر خود فاطمه دختر امام حسین (ع) حضور داشت. در این فاجعه او مجروح شد. اما اسماء بن خارجه فزاری از خویشاوندان مادری او که در لشکر عمر سعد بود او را در پناه خود گرفت و نگذاشت کشته شود و بعد از فاجعه کربلا او را به کوفه برد و مداوا کرد و به مدینه بازگرداند. از نسل حسن مثنی و فاطمه دختر امام حسین (ع) فرزندانی باقی ماند که به آن‌ها طباطبایی می‌گویند. سادات طباطبایی، ساداتی هستند که نسل‌شان به حسن مثنی می‌رسد.