به گزارش کرب و بلا، زمینه‌های انحرافی در جامعه مسلمین پس از وفات پیامبر اسلام (ص) براساس یک برنامه مدون و حساب شده از سوی بنی‌امیه و مشخصاً ابوسفیان و به ویژه معاویه در جامعه مسلمین پایه‌ریزی شد تا جایی‌که قبح بسیاری از کارهای ناشایست ریخته شد و شرکی خفی را در سطوح مختلف جامعه اسلامی می‌توان مشاهده کرد. این امر تا به آنجا پیش رفت که در جریان واقعه عاشورا، کمتر کسی شمشیر کشیدن در برابر فرزند رسول خدا را ناشایست دانسته و آن را امری مباح نیز تلقی می‌کرد.

 

محسن رفیعی؛ پژوهشگر تاریخ اسلام و دینی در مطلبی به مصادیق رواج چنین اموری پس از وفات پیامبر (ص) که زمینه را به منظور رخ داد فاجعه کربلا هموار ساخت پرداخته است.

 

وی در ابتدای مطلب خود می‌نگارد: دعوت رسول خدا از همان ابتدای رسالت، دعوت به وحدت و یکپارچگی و اجتناب از تفرقه، نزاع و دشمنی و جنگ با یکدیگر بوده است. با این وجود تاریخ شاهد آن است عده‌ای از همین امت اسلامی به فاصله 50 سال پس از رحلت آن حضرت، کمر به قتل نواده ایشان یعنی حسین بن علی (ع) می‌بندند.

 

رفیعی در ادامه به دنبال پاسخ روشنی به این پرسش هست که چه امری و چه جریانی در اذهان امت اسلامی رخنه کرد که نتوانستند زشتی قتل فرزند رسول خدا را درک کنند و می‌گوید: در نخستین واکنش و ارائه پاسخی کوتاه به این پرسش باید گفت که جریان فکری انحرافی بنی‌امیه طی این پنجاه سال با استفاده از خلأهای پیش آمده در اثر کنار نهادن اهل بیت رسول خدا (ص) از حکومت ظاهری، توانست با وارد کردن نوعی از شرک پنهان در دایره معرفتی مردم، چنین رخنه‌ای را در افکار عمومی ایجاد کند در حالیکه قبل از ظهور اسلام، شرک به روشنی مشخص بود و مردم عصر جاهلی با این که خدا را خالق خود می‌دانستند اما به روشنی بت‌هایی را در اداره امور زندگی خود، شریک خدا ساخته بودند و به آن‌ها روی می‌آوردند و پس از ظهور و گسترش اسلام و از بین رفتن آن نوع از شرک و بت‌پرستی، همگان با زلال معرفت توحیدی آشنا شدند و شیرینی میوه‌های توحید را در جامعه و فرهنگ و اقتصاد خود چشیدند، اما این، همه آن چیزی نبود که باید می‌آموختند.

جامعه اسلامی پس از رسول خدا (ص) نیاز به یک دوره تربیتی تازه داشت

وی در بخش دیگری از مطلب خود زمینه برای بروز شرک در دوره پس از وفات پیامبر (ص) را مساعد دانسته و می‌نویسد: با وجود نزول کامل قرآن به عنوان یک مرجع تام و تمام معرفتی اما فهم ظرایف دینداری و محافظت و پاسداشت ایمان از خطر رسوخ افکار شرک‌آلود جاهلی، نیاز به دوره تربیتی دیگری داشت و ضروری بود تا مردم افسار حکومت را به دست اهل بیت رسول خدا (ص) که ائمه منصوب از طرف خدا بودند سپرده تا ایشان، امت را از گونه‌های رنگارنگ و بسیار مخفی شرک آگاه کنند و از افتادن در بیراهه‌های شرک برحذر دارند  اما واقعیت آنکه در عمل چنین نشد.

 

رفیعی راه نفوذ شرک در اسلام را سلب حکومت ظاهری امام علی (ع) توصیف کرده و می‌گوید: با سلب حکومت ظاهری از امام علی (ع) راه نفوذ شرک، در لباس و قامت اسلام و بدون این‌که شناسایی شود، هموار شد و بنی‌امیه بازیگران این رخنه شوم بودند و این همان اتفاقی بود که رسول خدا (ص) امت خویش را نسبت به خطر آن هشدار داده بود که «الشِّرْکُ‏ أَخْفَى‏ فِی‏ أُمَّتِی‏ مِنْ‏ دَبِیبِ‏ النَّمْلِ‏ عَلَى الصَّفَا؛ [3] شرک در امت من از راه رفتن مورچه بر سنگ سیاه، پوشیده‌تر است.» لذا ویژگی شرک جدید پدید آمده در امت اسلام، مخفی بودن آن است که راه را برای تشخیص و مقابله با آن بسیار سخت می‌کند و قیام امام حسین (ع) و شهادت آن حضرت به وضوح تشت رسوایی این شرک بر زمین زد و مردم را  با منافقانه‌ای از اسلامی که می‌تواند سر امامی معصوم را بالای نیزه ببرد، آشنا شدند.

افکار و رفتاری مملو از تزویر و حیله گری، ابزار معاویه و یزید در انحراف جامعه اسلامی بود

این پژوهشگر دینی ابوسفیان و فرزندش معاویه را منافق معرفی کرده که تظاهر به اسلام کرده و ادامه می‌دهد: مسلم است که ابوسفیان مجبور به اسلام ظاهری شد [4] و در حقیقت هرگز ایمان نیاورد. فرزند او معاویه نیز همان راه را در پیش گرفت و با لباس اسلام در حالی که افکار و رفتاری مملو از تزویر و حیله‌گری داشت از خلأ فکری پدید آمده، پس از رحلت پیامبر (ص) و کنار گذاردن حضرت علی (ع) از حکومت، برای قبولاندن خود و سیاست فریبکارانه و مزوّرانه خود بهره برد.

 

وی بنی‌امیه را مبدع جریانی دانست که مانع از شناخته شدن شرک پنهان در اسلام شود و تأکید می‌کند: در این مقطع بنی‌امیه کاری را که انجام داد ممانعت از شناخته شدن انواع شرک پنهان در دین اسلام بود و در این راستا معاویه همواره به نام دین و با ظاهری دین‌مدارانه به دنبال به دست آوردن ردای حکومت بود و از آنجا که مردم، نسبت به روح اسلام ناب و شناخت رگه‌های پنهان شرک آگاهی دقیقی نداشتند در نتیجه معاویه با استفاده ریاکارانه از روش‌هایی همچون فتنه‌گری، شبهه‌افکنی، شایعه‌پراکنی، ارعاب، تطمیع، خشونت غیرانسانی و... کرد تصویری شرک‌آلود را به جای اسلام ناب معرفی کند. همانطور که گفته شد نقطه ورود شرک در اسلام، پس از رحلت رسول خدا (ص) زمانی است که برخلاف توصیه آن حضرت، امام علی (ع) از حکومت کنار گذاشته شد که این امر مصداقی از شرک در حکومت است و از آنجا که حکومت از طرف خداوند و با نص صریح رسول خدا (ص) به امامان معصوم پس از او واگذار شده بود با این حال، برخی، دیگران را در این امر الهی شریک دانستند و در نتیجه نخستین و بزرگ‌ترین شرک با ترفند‌های گوناگون، مخفیانه و با توجیه برخی اشخاص موجّه وارد دین مردم شد و چنین رویدادی پیامد منفی در پی داشت و آن اینکه کسی الهی بودن حاکم را ضروری نمی‌شمرد تا جایی که در زمان یزید، کفر آشکار وی نیز به همین وسیله موجه جلوه داده می‌شد.

یاران معاویه به خاطر درهم و دینار در راه معاویه جان‌فشانی می‌کردند اما سپاه امام علی(ع) چندان رمقی نداشتند

رفیعی معاویه را به بروز شرک دیگری در جریان حکومت اسلامی متهم می‌کند و آن جاذبه‌هایی همچون درهم و دینار است که موجب تطمیع اطرافیان برای مقابله با جریان الهی است که امام علی (ع) پس از وفات پیامبر سعی در اجرای آن در جامعه اسلامی داشت و در ادامه می‌نگارد: این امر از جمله دیگر شرک‌هایی بود که به این شکل در حکومت بنی‌امیه، مخفیانه وارد اعتقادات مردم شد چنان‌که در زمان حکومت کوتاه امیرالمؤمنین (ع)، یاران معاویه به خاطر درهم و دینار در راه معاویه جان‌فشانی می‌کردند اما سپاه امام علی(ع) چندان رمقی نداشتند و این شیوه، اعتراض آن حضرت را به دنبال داشت تا جایی که فرمودند: رهبر شما از خدا اطاعت مى‌کند، شما با او مخالفت مى‌کنید، امّا رهبر شامیان خداى را معصیت مى‌کند، از او فرمان‌بردارند. به خدا سوگند دوست دارم معاویه شما را با نفرات خود مانند مبادله درهم و دینار با من سودا کند، ده نفر از شما را بگیرد و یک نفر از آن‌ها را به من بدهد. [5]

 

وی اوج این نوع شرک را در جریان واقعه عاشورا چنین توصیف می‌کند: در جریان حادثه کربلا این نوع شرک به اوج خود رسید تا جایی که هزاران نفری که برای دعوت امام حسین (ع) نامه نوشته بودند به یکباره با جاذبه پول‌های ابن زیاد از اطراف مسلم بن عقیل پراکنده شدند و با پیوستن به سپاه عمر سعد، رو در روی مهمان خویش صف‌آرایی نمودند. آن‌ها حق و اسلامی را می‌پسندیدند که هوس‌های دنیایی‌شان را برآورده سازد.

جامعه اسلامی معاصر با امام حسین (ع) تنها ترس از  نافرمانی خدا نداشتند بلکه هراس آنها از بنی امیه هم بود

رفیعی در پایان مطلب خود به جلوه دیگری از شرک در این دوران اشاره کرده و ادامه می‌دهد: ابتدا قرار بود مسلمانان همان گونه که قرآن کریم دستور می‌دهد حق تقوا را به جا آورند؛ [6] یعنی تنها از خدا و نافرمانی از او هراس داشته باشند، ولی هراس از غضب معاویه نیز کم کم در دل مردم جای گرفت تا جایی که مردم کوفه پس از ورود ابن‌ زیاد به این شهر، نه تنها برضد او نشوریدند بلکه بسیاری از آن‌ها از ترس او، به سپاهش ملحق شدند در حالی که مثلاً از ترس خدا نماز هم می‌خواندند. این‌ها گوشه‌ای از نیرنگ‌ها و عوامل شرکی بودند که هنوز هم افرادی را اسیر و از مسیر حق دور می‌کند و تنها راه نجات از آن تقوا و بصیرت است.

 

پی‌نوشت

[1] ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على، مناقب آل أبی طالب علیهم السلام(لابن شهرآشوب) - قم، چاپ: اول، 1379 ق، ج‏1 ؛ ص56.

[2] سوره آل عمران، آیه 103؛ سوره انفال، آیه 46.

[3] نورى، حسین بن محمد تقى، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل - قم، چاپ: اول، 1408ق، ج‏1 ؛ ص113.

[4] ابن اعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، ج 2، ص 563، تحقیق، شیری، علی، بیروت، دار الاضواء، 1411ق؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق، ابراهیم، محمد أبو الفضل، ج 10، ص 57، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387ق.

[5] نهج البلاغه، خطبه 97.

[6] سوره آل عمران، آبه 102.