به گزارش پایگاه تخصصی امام حسین علیه‌السلام کرب‌وبلا، یک صد و بیست و چهارمین نشست از سلسله نشست‌های فرهنگ مهدوی توسط موسسه موعود عصر پنجشنبه 22 شهریور ماه در سالن اندیشه حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی برگزار شد. در این برنامه حجت الاسلام سید محمد کاظم طباطبایی، رئیس پژوهشکده علوم و معارف حدیث پژوهشگاه قرآن و حدیث و اسماعیل شفیعی سروستانی، مدیر موسسه موعود عصر به ایراد سخنرانی پرداختند.

در ابتدای این مراسم سید محمد کاظم طباطبایی پیرامون بسترها و زمینه‌های شکل گیری فاجعه کربلا به سخنرانی پرداخت. وی گفت: نوع رایج بیان تاریخ، بیان وقایع تاریخی است. کتب متعارف تاریخی هم این گونه هستند. این نوع تاریخ نگاری به ما آگاهی می‌دهد اما به عنوان دانش تلقی نمی‌شود. همچنین قابلیت اثبات و ابطال ندارد. اما گونه‌ای دیگر در تاریخ داریم که می‌توانیم آن را دانش تاریخ نام گذاری کنیم و آن تاریخ تحلیلی است. در این نوع تاریخ نگاری صرفا گزارش وقایع را ارائه نمی‌کنیم. چرایی، چگونگی، بسترها، عوامل و زمینه‌های پدید آمدن واقعه تاریخی را بررسی می‌کنیم.

رئیس پژوهشکده علوم و معارف حدیث پژوهشگاه قرآن و حدیث در ادامه عنوان کرد: اگر از این منظر به واقعه کربلا نگاه کنیم که چه عواملی این فاجعه را صورت داد باز هم یک اثر تاریخی است. اما به نوع دیگری می‌توانیم نگاه کنیم و آن این است که بگوییم ما در دوران خودمان چگونه باید عمل کنیم تا فاجعه‌هایی از این دست در جامعه ما رخ ندهد؛ این می‌شود تاریخ تحلیلی. دو گونه دیگر تاریخی نیز داریم به نام فلسفه تاریخ و تاریخ‌های مضاف که موضوع بحث فعلی ما نیست.

 

خوی و خصلتی که عرب‌ها داشتند و این که شرافت قبیلگی برایشان خیلی اهمیت داشت باعث می‌شد که وقتی کسانی چون معاویه و ابوسفیان مسلمان می‌شدند خیلی در مردم تأثیر بگذارد. اما کسانی مثل سلمان و عمار چون از لحاظ اشرافیت اجتماعی و قبیلگی جایگاهی نداشتند این تأثیرگذاری را نداشتند.

 

 

وی در ادامه افزود: چگونه شد که مسلمانانی که تمام هستی و هویت خود را مدیون پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بودند و بدون وجود ایشان در یک جاهلیت عمیق به سر می‌بردند و ایشان بود که آنان را از منجلاب بیرون کشید و توانستند تمدنی را پایه گذاری کنند، پس از 50 سال از رحلت پیامبر، نوه ایشان را با این وضع فجیع به شهادت می‌رسانند و این فاجعه به اسم اسلام و تبعیت از امام تلقی می‌شود؟ آن هم امامی که دشمن دیرینه نوه پیامبر اسلام (ص) است.

سید محمد کاظم طباطبایی سپس گفت: ابوسفیان در طول 23 سال پیامبری پیامبر اکرم (ص)، 21 سال فرماندهی سپاه دشمنی با پیامبر و مسلمانان را بر عهده داشته است. در دوره 13 ساله حضور پیامبر (ص) در مکه بیشترین سختی‌ها را نسبت به مسلمانان، این افراد پدید آورده‌اند که یکی از بزرگان شان ابوسفیان بوده است. وقتی ابوسفیان مسلمان می‌شود چاره‌ای جز مسلمانی نداشته و باید میان مسلمان شدن و کشته شدن یکی را انتخاب می‌کرد. بعد از 21 سال نبرد با سپاه اسلام در سال 8 هجری مسلمان می‌شود.

345.jpg

وی افزود: 52 سال بعد نوه این دشمن سرشناس اسلام و پیامبر اسلام نوه پیامبر را به نام حمایت و دفاع از اسلام و با شعار قربه إلی الله با آن وضع فجیع به شهادت می‌رساند. شناخت زمینه‌ها و بسترهایی که باعث شد وضعیت کوفه به این سمت برود اهمیت دارد. البته اگر بخواهیم مجموعه عوامل را در نظر بگیریم خیلی گسترده است. برای نمونه به این عوامل می‌توان اشاره کرد:

دنیاگرایی مردم و در پی غنیمت بودن.

جبر گرایی مردم و اطاعت از حاکم به هر گونه‌ای که باشد و ناپسند بودن خروج از امام.

کینه ورزی نسبت به علی (ع) که معاویه 20 سال آن را تبلیغ کرده بود.

بنیان گذاری شهر کوفه به عنوان مرکز حکومت که شرایط خاصی داشت.

قبیله گرایی و مهم بودن رئیس قبیله و عدم توانایی خروج مردم از قبیله و این که رؤسای قبیله با باندهای قدرت همسویی می‌کردند.

کشتن و از میان به در کردن تمامی کسانی که امکان عرض اندام در برابر خلفا را داشتند و پر و بال دادن به کسانی که این توان را نداشتند.

عوض شدن جای معروف و منکر و خیر و شر تا جایی که افراد در برابر حضرت سیدالشهدا احتجاج می‌کنند که چون ما با خلیفه بیعت کردیم بر حقیم و شما چون خروج کرده‌اید باطل هستید.

 

معاویه حدود 43 سال فرمانده مطلق کل شام و سوریه تا اردن بود. آدم‌ها از ابتدا معاویه را با چنین جایگاهی شناخته بودند و دین و دانش خود را از معاویه می‌دانستند. معاویه مردم را چنان پرورش داده بود که مطیع محض او بودند. شامیان تحت سلطه اموی بودند و با تفکر خاص اموی مسلمان شده بودند. یعنی این افراد از علی (ع) و ویژگی‌های خاص پیامبر (ص) چیزی نمی‌دانستند.

 

 

سید محمد کاظم طباطبایی در ادامه خاطرنشان کرد: این‌ها عوامل گوناگون مؤثر در این اتفاق بوده‌اند اما بر چند عامل بیشتر می‌خواهم تأکید کنم. یکی دیگر از این عوامل، اثرگذاری خلیفه دوم بر حوادث بعد از خود است. خلیفه دوم کارهایی را بنیان گذاری کرد که ردپای آن را در حوادث بعد از او می‌بینیم. قدرت گرفتن بنی امیه گذشته از هوش معاویه عوامل سیاسی، اجتماعی و ... داشت.

وی همچنین گفت: خوی و خصلتی که عرب‌ها داشتند و این که شرافت قبیلگی برایشان خیلی اهمیت داشت باعث می‌شد که وقتی کسانی چون معاویه و ابوسفیان مسلمان می‌شدند خیلی در مردم تأثیر بگذارد. اما کسانی مثل سلمان و عمار چون از لحاظ اشرافیت اجتماعی و قبیلگی جایگاهی نداشتند این تأثیرگذاری را نداشتند.

سید محمد کاظم طباطبایی سپس عنوان کرد: خود ابوسفیان به عنوان کسی که به قوانین قبیلگی پایبند است بعد از رحلت پیامبر (ص) با خلافت ابوبکر و عمر مخالفت می‌کند. ممکن است شیطنتی برای اختلاف میان مسلمانان را مدنظر داشته بوده باشد. در جلسه‌ای در حضور علی (ع) شعری خواند که مضمونش این بود که مسلمانان نباید اجازه دهند که ابوبکر و عمر خلافت را از چنگ آنان در آورند و می‌گوید شرافت قبیلگی آنان به اندازه علی (ع) نیست. امام علی (ع) به او می‌گوید تو به قصد تفرقه میان مسلمانان این حرف‌ها را می‌زنی.

 

در مناطق شام شناختی نسبت به علی (ع) نبود و فقط می‌دانستند که کسی است که مقابل معاویه ایستاده و هر گاه نام علی (ع) می‌آمد باید به او لعن می‌فرستادند. خلیفه دوم با قدرت دادن به اشراف قبیله این رسم قبیلگی را پر رنگ کرد و نفوذ کلام آن‌ها را تا قدری بالا برد که بعد از چند دهه توانستند به نام اسلام نواده پیامبر (ص) را به شهادت برسانند.

 

 

وی در ادامه اظهار داشت: خلیفه اول یزید بن ابوسفیان - عموی یزید بن معاویه - را به عنوان یکی از فرماندهان فتح کل منطقه شامات منصوب می‌کند. کسی که فقط 5 سال پیشینه مسلمانی دارد و در دوران پیامبر (ص) هیچ گونه فرماندهی نظامی در سابقه خود نداشته است. بعد از او عمر، معاویه را به فرماندهی این مناطق منصوب می‌کند. یعنی این مناطق اسلام شان را از این گونه افراد گرفته‌اند. اسلام این‌ها از ابتدا اسلام سفیانی و اموی و معاویه‌ای بوده است.

سید محمد کاظم طباطبایی افزود: معاویه حدود 43 سال فرمانده مطلق کل شام و سوریه تا اردن بود. آدم‌ها از ابتدا معاویه را با چنین جایگاهی شناخته بودند و دین و دانش خود را از معاویه می‌دانستند. معاویه مردم را چنان پرورش داده بود که مطیع محض او بودند. شامیان تحت سلطه اموی بودند و با تفکر خاص اموی مسلمان شده بودند. یعنی این افراد از علی (ع) و ویژگی‌های خاص پیامبر (ص) چیزی نمی‌دانستند.

وی سپس گفت: شیوخ شام نزد ابو العباس سفاح آمدند و قسم خوردند که ما بزرگان و شیوخ شام غیر از بنی امیه فامیل و بستگان و اقربایی برای پیامبر (ص) نمی‌شناختیم تا زمانی که شما - یعنی بنی عباس - به خلافت رسیدید و می‌گویند حالا که شما بر سر کار آمده‌اید می‌فهمیم پیامبر (ص) غیر از بنی امیه اقوام دیگری هم داشته است. تأثیر خون و نسب در نگاه عرب آن زمان هم خیلی زیاد بوده است. معاویه توانسته بود جوی را ایجاد کند که چنین اعتبار و جایگاهی برای بنی امیه پدید بیاید.

سید محمد کاظم طباطبایی در ادامه گفت: در مناطق شام شناختی نسبت به علی (ع) نبود و فقط می‌دانستند که کسی است که مقابل معاویه ایستاده و هر گاه نام علی (ع) می‌آمد باید به او لعن می‌فرستادند. خلیفه دوم با قدرت دادن به اشراف قبیله این رسم قبیلگی را پر رنگ کرد و نفوذ کلام آن‌ها را تا قدری بالا برد که بعد از چند دهه توانستند به نام اسلام نواده پیامبر (ص) را به شهادت برسانند. زمینه تبلیغی که در اختیار معاویه بود نیز وضع خاصی داشت. یعنی هر کاری که انجام می‌داد را به قضا و قدر الهی نسبت می‌داد و جبرگرایی خاصی را بر اذهان حاکم کرده بود.

 

فردی به عمر سعد اعتراض کرد که چرا نوه پیامبر (ص) را به شهادت رساندی؟ جواب داد چیزهایی هستند که در آسمان‌ها مقدر شده‌اند و قبل از این اتفاق هم این را به حسین (ع) گفتم که ظاهرا مقدر شده که این فاجعه به دست من رخ دهد. خیلی‌ها می‌دانند که او به طمع حکومت ری این کار را انجام داد. یعنی با اراده خود کاری را انجام داده اما به دلیل فرار از پاسخ گویی، آن را به قضا و قدر الهی نسبت می‌دهد.

 

 

وی افزود: جبر دستاویزی برای امویان برای عدم پاسخ گویی شان نسبت به کارهایشان بود. ابتدای مطرح شدن خلافت یزید خیلی‌ها مخالف بودند، یکی از این افراد زیاد بود. در حضور معاویه مخالفت خود را مطرح کرد اما معاویه گفت که این خلافت امر و قضای الهی است و این انتخاب در اختیار مردم و شما نیست. یعنی مخالفت با یزید را با عنوان مخالفت با خدا اعلام می‌کرد. یکی دیگر از مخالفان خلافت یزید عایشه بود و گفته می‌شود مرگ او به دست معاویه به خاطر همین مخالفت بوده است. معاویه به عایشه نیز همین پاسخ را می‌دهد.

سید محمد کاظم طباطبایی عنوان کرد: از زمان خلیفه اول و دوم این دیدگاه جبرگرایی وجود داشت. جالب اینجاست که وقتی بنی عباس بر علیه بنی امیه قیام کردند و قدرت را به دست گرفتند این جبرگرایی را انکار کردند اما به مجردی که خودشان به قدرت رسیدند این جبرگرایی را تبلیغ و ترویج کردند. فردی به عمر سعد اعتراض کرد که چرا نوه پیامبر (ص) را به شهادت رساندی؟ جواب داد چیزهایی هستند که در آسمان‌ها مقدر شده‌اند و قبل از این اتفاق هم این را به حسین (ع) گفتم که ظاهرا مقدر شده که این فاجعه به دست من رخ دهد. خیلی‌ها می‌دانند که او به طمع حکومت ری این کار را انجام داد. یعنی با اراده خود کاری را انجام داده اما به دلیل فرار از پاسخ گویی، آن را به قضا و قدر الهی نسبت می‌دهد.

وی در ادامه اظهار داشت: وقتی تفکر جبرگرایی را رایج کردند اطاعت از حاکم را نیز به همین بهانه مطرح و ترویج کردند. پیامبر (ص) گفته بود که بعد از من کسانی حاکم می‌شوند که به روش من عمل نمی‌کنند و قلوب شیطانی دارند و با شما بدرفتاری می‌کنند. از ایشان می‌پرسند چه باید بکنیم؟ می‌فرمایند: حرف امام تان را گوش کنید حتی اگر کتک تان زد و مال تان را گرفت. در این دوره واژه امام که به عنوان حجت الهی مطرح است به سراغ حاکم می‌آید. امام در این نگاه می‌شود همان حاکم که مخالفت با او روا نیست؛ حتی اگر شرع و عقل با او مخالفت کرد می‌گویند امر امام بر او مقدم است.

سید محمد کاظم طباطبایی همچنین عنوان کرد: بنابراین عواملی همچون اشرافیت و فرهنگ جاهلی برتری بخشیدن به رؤسای قبایل، ترویج جبرگرایی و گره زدن تصمیمات حاکمان با تقدیرات الهی، قداست بخشیدن به دستورات حاکمان در مقابل تمامی دستورات شرع و ... جامعه ناآگاهی را پدید می‌آورد که قربه إلی الله می‌رود به سمت کشتن نوه پیامبر (ص) و اسیر کردن اهل بیت ایشان. همچنین فضای کینه توزانه‌ای که نسبت به امیرالمومنین و اهل بیت ایشان از دوره خلفا شکل گرفت نیز از عوامل مؤثر دیگر است.